۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

چرا بخشی از فمینیستها حق انتخاب زنان را به رسمیت نمی شناسند ?پیرامون اعتراض عالیا ماجده المهدی


از آنجائی که خود من یک فمینیست هستم و می دانم فمینیستها هم در باره حرکت عالیا نظرات متفاوتی دارند اما می خواهم به نقد آن تفکری بنشینم که خود را فمینیست می نامند ولی مانند مردان متعصب و اسلام گرایان افراطی,  آزادی فردی و حق انتخاب یک زن را به رسمیت نمی شناسند.
براستی چرا بخشی از فمینیستها حق انتخاب زنان را به رسمیت نمی شناسند و عملا در کنار تفکر مردسالارانه مردان متعصب و مذهبیون افراطی قرار می گیرند ?
حرکت اعتراضی عالیا ماجده المهدی مباحث زیادی را در بین تفکرات مختلف ایجاد کرد و نشان داد که چگونه حتی تفکراتی متضاد می توانند عملا در کنار هم قرار بگیرند و حتی ادبیات و استدلال های مشابهی داشته باشند و به نتیجه مشترکی در موضع گیری و عمل اجتماعی برسند که برای نمونه می توان به مصاحبه بی بی سی در مورد عالیا ماجده المهدی اشاره کرد. نرگس توسلیان دانشجوی حقوق، مرجان دارابی کارمند، تارا اینانلو عکاس هنری و پدیده ثابتی فعال حقوق زنان، شرکت کنندگان در این برنامهٔ هستند و هر یک نگاهی متفاوت به این حرکت عالیا دارند.پدیده ثابتی فعال حقوق زنان و مخالف حرکت اعتراضی عالیا در قسمتی از مصاحبه خود مانند اسلام گرایان افراطی و مردان متعصب استدلال می کند و دردقیقه 21:42 ویدئو می گوید :
"برای اینکه بین این 2 رفتار فرق بسیاری هست.شما اینکه زن بخواهد به حالت عریان در جامعه پا بگذارد و یا نمایش بدهد خودش را بر روی اینترنت, این در جامعه شرق هم قابل قبول نیست .یعنی شما به این رفتار باید نگاه بکنید که ببینید شان زن در چی هست. من این را جسارت نمی دونم ببخشید می خواهم یک مقدار تند روی بکنم اینکه آدم عریان باشد جسارت نیستش بلکه هر حیوانی را که شما نگاه بکنید به حالت عریان می گرده بدون آنکه در مورد این مسئله فکری بکنه ...."

جالب اینجاست که سه نفر در زیر یکی از مطالب من(در وبلاگ علیا ماجده المهدی اعتراضش را ببینید نه بدنش را 
)در مورد عالیا کامنت گذاشتن و نوشته اند:

skami می‌گوید" سلام
میخواستم به عنوان یه آدم بی طرف ازتون بخوام که فکر کنید دارید چیکار میکنید ؟

شما با اینکارتون تیشه گرفتید دارید به ریشه ی اسلام میزند

به پیامبر خدا و احکام خدا تعرض میکنید

فکر کنید چند سال دیگه زنده هستید ؟

به خداودی خدا باید جواب تمام کارهاتون رو بدهید

بیست سال خوشگذرونی و دشمنی با خدا و رسول میکنید آیا میتونید تا ابد تو آتش بسوزید

شما که اینجوری جلوی قرآن (و احکامش) قد علم کردید میتونید ادعا کنی که هیچوقت نخواهید مرد ؟

همین که تا الآن خدا فرصت داده غنیمت بشمارید و توبه کنید

اینقدر جوانهای مردم رو به هرزگی دعوت نکنید وگرنه تا ابد مشمول لعنت خدا میشید"


محمدمی‌گوید"اگه عمل این خانم اسمش آزادی است پس بعضی حیوانات خیلی از امثال این خانم آزادی را زودتر درک کرده اند کما اینکه حتی بسیاری از حیوانات هم کار این خانم را نمیکنند و اینگونه اعمال را در خفا انجام میدهند"

 عدالت می‌گوید:

"سلام بچه ها
نظر هر دو طرف رو شنیدم . من نه این طرفیم و نه اون طرفی .
لازم میدونم بگم که این دختر مصری اگه خیلی آزادی رو با این کار می خواست بدست بیاره میرفت میداد و فیلمشو میزاشت تو وبلاگش .فکر کنم این بهتر بود مراجعه کننده بیشتری میومدن تو وبلاگش و زودتر مشهور میشد . من نه خر مذهبم نه …. اما آدم مگه برای ازادی باید هر چیزی رو زیر پاش له کنه ؟ نباید برای بدست آوردن آزادی انسانیت رو قربانی کرد. همون طور که دوستمون گفت حیوان ها همیشه لختند . چون آزادی می خوای باید حیوون شی؟ و در آخر می خوام بگم که این دختر روسپی بیش نیست و فقط این کار را برای این کرد که به تعداد مشتری هایش بیفزاید . وسلام"
براستی چرا بعضی از فمینیست ها نیز مانند مذهبیون افراطی و مردان متعصب خود را وکیل و وصی جسم زنان می دانند?
چرا بعضی ازفمینیستها مانند اسلام گرایان متحجر به حوزه آزادی فردی و حق انتخاب فردی زنان وارد می شوند و دخالت می کنند ?
چرا اگر عکس زنی را با چادردر وبلاگی بگذارند و تازه تبلیغ آن را هم بکنند صدای وا اسلامای کسی بلند نمی شود ولی اگرزنی عکس لخت اعتراضی خود را در وبلاگش بگذارد این همه جنجال به پا می کنند?
جرا زنها نیز مانند مردها نباید بتوانند خودشان در مورد بدن خودشان تصمیم بگیرند ?
چرا حق آزاد انتخاب فرد را (که می تواند یک زن باشد) به رسمیت نمی شناسند ?
چرا بعضی ازفمینیستها انقدر به "زیبائی" بدن عالیا اشاره می کنند و آن را دلیل مراجعه به وبلاگ عالیا می دانند و همانند افراطیون مذهبی و مردان متعصب قادر به دیدن اعتراض او نیستند ?
نرگس توسلیان دانشجوی حقوق و فمینیست نیز مخالف اینگونه حرکت اعتراضی علیا هست ودر ویدئو در دقیقه 25:48 می گوید :
"والا من تو فضای مجازی فیس بوک کامنت ها را می خواندم یک عده اینطوری فکر می کردند می گفتند دختر بیست ساله ای که بسیار زیبا است به هر حال بدن قشنگی داره و خیلی از مردها حمایتش کردند و بعد از این عمل بسیاری از مردها و چند تا خانم  دیگه همین کار را کردند...."

آیا اگر همین عکس را عالیا در وبلاگش می گذاشت ولی عملی اعتراضی نبود باز مورد توجه میلیونی قرار می گرفت ?
امیدوارم روزی تمام فمینیستها از آزادی فردی زنان نیز حمایت کنند و حق انتخاب فرد را به رسمیت بشناسند.
امیدوارم روزی برسد که در کارهای یکدیگر دخالت نکنیم و خود را مالک بدن دیگران و مالک چگونه زندگی کردن آنها ندانیم.

پس نویس : 1- به نظر من بحث نظری با اینگونه چالشگران سیاسی , اجتماعی ,جنسیتی که در سنین کودکی آلوده به تفکرات مذهبی و زن ستیز گشته اند نمی تواند کمک کند بلکه بیشتر مورد های عملی و واقعا موجود می تواند برای این چالشگران مفید واقع شود.مثال مشخص , جوامع باستانی درآمریکای لاتین , استرالیا و آفریقا می باشند که از کودکی انسانها از بدو تولد بدون پوشش, حجاب, لباس و بدور از هر گونه دید سکسیستی و تنزل یکدیگر به آلت تناسلی
با هم در صلح و آرامش زندگی می کنند . در این جوامع چیزی که شما فمنیستهای اسلامی آن را به نام فحشا می شناسیدو  قتل های ناموسی و تجاوز وجود ندارد.
2-  ارتباط دادن نوع اعتراض عالیا ماجده المهدی به حیوانات !

نقدی که اسلام زده گان چه مرد و چه زن به او دارند که او لخت شده است و حیوان هم لخت هست پس حیوانی است همانطور که ملاحظه می کنید یکی از محورهای اصلی ناقدین خانم عالیا تشابه بدن بدون پوشش انسان با حیوان است و این نوع ارزش گذاری نشات از دید مذهبی آنان می گیرد زیرا که ارزش یک انسان در دین به پائین تنه اون هست چراکه در نزد مذهب ارزش انسان فقط به آلت تناسلی انسان می باشد.به نظر من حیوان عریان نیست بلکه طبیعت اش آن است.

نه عریان است و نه محجبه و همان است که می بینید. این چشمان ناظر است که یک پدیده را زشت, زیبا, لخت, عریان,جذاب ,سکسی می بیند. ناظری که در سنین کودکی به بیماری مذهبی دچار شده باشد پر واضح است که پدیده را با ارزش های مذهبی بنگرد.از حیوان به طور مثال  سگ یا اسب را عریان ببیند و نه به عنوان یک موجود زنده که انسان از کودکی با آن بزرگ شده است و آن را به عنوان دوست خود می داند ( برای اطلاع بیشتر از عریان بودن حیوان از دید مذهبیون به رساله مراجع تقلید شیعیان و یا احادیث رجوع کنید) تنها یک ناظرسنتی و زن ستیزارزش انسانی یک زن را به رحم و باردارشدن او وابسته می کند و از اینگونه است واژه یائسه  و یا ارزش انسانی  مرد را به تولید مثل او, و از این گونه است واژه اخته.

زنان و مردانی  که در دوران کودکی تحت تاثیرتبلیغات مسموم سکسی ی مذهب و مرد سالاری شست و شوی مغزی یافته اند مسلما در سنین بالا گسست از این تفکرات سکسی اگر نگویم که غیر ممکن است حتما مشکل خواهد بود و نمود آن را در هنگام دست دادن , روبوسی و هر گونه آدب و معاشرت اجتماعی می توان دید.  اکثرا با خجالت, سرخ شدن صورت ,سرخ شدن گونه و گوش , بد بینی , احساس تجاوز,  گوشه گیری ,احساس گناه کردن سکسی و....به آنها دست می دهد.

 
 همانطوری که من در پس نویس 2 اشاره کردم بستگی به آن دارد که یک ناظر با چه اندیشه ای که در دوران کودکی در مغز او انباشته گشته است به یک پدیده بنگرد . آن اندیشه تعیین کننده یا ارزشگذارنده بر آن شی یا پدیده می باشد. برای مثال نشانه انگشت شصت می باشد که در آلمان و دیگر کشورهای اروپائی به معنی موفقیت و آری است اما در کشورهایی نظیر ایران و ترکیه به معنای بیلاخ است.تفاوت در اینجا بین ناظر آلمانی و ناظر ایرانی مشخص می شود و در این بین انگشت و یا بدن بی گناه است.

3-  انسان‌هاي اوليه بدن‌هاي پر مويي داشته‌اند اما همانطور كه نسل انسان تكامل يافت و موي بدن آنها كمتر شد به فكر پوشاندن خود در برابر سرما افتادند و نخستين وسيله‌يي كه براي اين كار استفاده كردند پوست حيواناتي بود كه شكار مي‌كردند. اين پوست در ابتدا چندان قابل استفاده نبود چون بعد از مدتي خشك مي‌شد و بشر توانست براي استفاده بهتر از آن راه‌هايي را كشف كند. آنها پوست حيوانات را در آب مي‌گذاشتند و از چربي بدن حيوانات شكار شده براي نرم كردن آن استفاده مي‌كردند. انگيزه اصلي از توليد پوشاك پوشاندن بدن نبوده بلكه اين پوشاك بيشتر جنبه تزييني داشته است. انسان‌هاي اوليه قبل از اينكه از برگ درختان براي پوشاندن بدن خود استفاده كنند به وسيله رنگ‌هاي طبيعي كه از گياهان به دست مي‌آوردند بدنشان را نقاشي مي‌كردند و اين كار براي آنها بيشتر جنبه تزييني داشت. استفاده از برگ‌ها هم در درجه اول به همين منظور اتفاق افتاد و حتي توليد پارچه نيز با توليد پوشاك براي تزيين بدن رخ داد.یكي از دلايل ديگر استفاده انسان‌ها از لباس محافظت خود در برابر سرما بوده است.


نظام جلالی 28.12.2011

۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

مارکسیسم در فهم روزمره



ارسال: داریوش
منبع: نشریه آلترناتیو

مارکسیسم قشنگ است اما عملی نیست
تری ایگلتون
برگردان: شهرام.ش




مارکسیسم ممکن است در تئوری صحیح باشد. با این حال هر گاه به عرصه عمل درآمده نتیجه اش ترور، استبداد و قتل عام در ابعادی باورنکردنی بوده است. مارکسیسم احتمالاً در نظر آکادمیسین های پولدار غربی که در آزادی و دموکراسی زندگی  می کنند، ایده‌ای خوب باشد. برای میلیون ها مردم معمولی، به معنای قحطی، مشقت، وحشت، کار اجباری، اقتصادی ورشکسته و دولتی غول پیکر و ستم پیشه است. آن هایی که علی رغم این مسائل  هم چنان از این تئوری پشتیبانی می کنند، احمق، خود فریفته و یا از لحاظ اخلاقی پست هستند. سوسیالیسم به معنی فقدان آزادی و هم چنین کمبود کالاهای مادی است، از آن رو که این نتیجه ملغی کردن بازار است.

بسیاری از مردم غرب حامیان پرشور ساختارها و سازمان هایی هستند که سابقه ای خونین‌ دارند. برای نمونه به مسیحیان بنگرید. هیچ یک برای حامیان دلسوز و مترحّم مسیحیت ناشناخته نیست که سراسر تمدن در خون خیس خورده است. لیبرال ها و محافظه کاران نیز به هم چنین. کشورهای سرمایه‌داری مدرن همگی ثمرۀ تاریخی مملو از برده‌داری، نسل کشی، خشونت و استثمار هستند که به همان شناعت چین مائو و شوروی استالینی می‌باشند. سرمایه‌داری نیز از میان اشک و خون زاده شده؛ سرمایه‌داری تنها از آن رو منصفانه به نظر می رسد که تا آن اندازه زنده مانده که بسیاری از وحشت آفرینی‌های خود را به دست فراموشی بسپارد، چیزی که در مورد مائوئیزم و استالینیزم اتفاق نیافتاد. مارکس تنها به این دلیل از این نسیان تاریخی چشم پوشی کرده که او در زمانه‌ای می‌زیسته که سیستم سرمایه‌داری هنوز در پروسه ساخته شدن قرار داشته است.
مایک دیویس در کتاب خود ”هولوکاست های انتهای عصر ویکتوریایی“ از ده ها میلیون هندی، آفریقایی، چینی، برزیلی، کره ای، روسی و دیگر ملیت‌ها که در اثر قحطی‌های کاملا قابل پیشگیری، خشک سالی و بیماری در اواخر قرن نوزده جان باخته‌اند یاد می‌کند. بسیاری از این فجایع نتیجه دگم بازار آزاد بود، مانند بالا رفتن بهای غله که دسترسی مردم عادی  به غذا را دشوار می کرد. عمر این فجایع به عصر ویکتوریایی محدود نمی‌ماند. در طی دو دهه آخرین قرن بیستم، 100 میلیون نفر به شمار انسان‌هایی که با درآمد کمتر از 2 دلار در روز گذران زندگی می کردند اضافه شده است.(1)  امروز از هر سه کودک بریتانیایی یک نفر زیر خط فقر زندگی می کند، آن‌هم در حالی‌که بانکداران از کم شدن جزئی مزایا و پاداش‌های چندین میلیون پوندی سالیانه خود روی ترش خواهند کرد.

بدون شک سرمایه داری در میان پلیدی هایش بعضی چیزهای گران بها نیز برای ما به باقی گذارده است. بدون طبقات میانی که مارکس آنان را تحسین کرده بود، ما فاقد میراث آزادی، دموکراسی، حقوق مدنی، فمینیسم،       جمهوری خواهی، پیشرفت علمی و به درجات زیادتری محروم از پدیده هایی چون تاریخی پر از رکودهای اقتصادی، بازارهای اسلحه، فاشیزم، جنگ‌های امپریالیستی و مل گیبسون بودیم. اما نظام‌ به اصطلاح سوسیالیستی نیز دست‌آوردهای خودش را داشت. چین و شوروی شهروندان خود را از عقب افتادگی اقتصادی بیرون کشیدند و وارد دنیای صنعتی مدرن کردند. البته بهای انسانیِ سهمگینی پرداخته شد؛ و این هزینه بعضاً به علت عداوت سرمایه‌داری غرب سنگین‌تر نیز می‌شد. این خصومت هم چنین شوروی را وامی‌داشت تا وارد یک مسابقه تسلیحاتی شود که اقتصاد آماس کرده آن را بیشتر و بیشتر فلج می کرد و در نهایت آن را به نقطه فروپاشی سوق داد.
در عین حال شوروی و چین و کشورهای اقمارشان دست آوردهایی چون خانه سازی های ارزان و دسترسی آسان به سوخت و حمل و نقل عمومی و محصولات فرهنگی و نیز اشتغال کامل و خدمات اجتماعی موثر برای نیمی از شهروندان اروپا و به علاوه درجه بالایی از برابری و رفاه مادی در مقایسه با دیگر کشورها داشته‌اند. آلمان شرقی کمونیست می‌توانست به این مباهات کند که دارای یکی از بهترین سیستم‌های بهداشت و نگه‌داری از کودکان در جهان است. اتحاد جماهیر شوروی نقشی قهرمانانه در پیکار با شرّ فاشیسم و همچنین کمک به برانداختن قدرت‌های استعماری ایفا کرد. همین‌طور نوعی همبستگی در میان شهروندانش تقویت کرده بود که به نظر می رسد در این مورد کشورهای غربی تنها زمانی قادر به چنین بسیجی هستند که در حال کشتن اهالی بومی سرزمین‌های دیگر باشند. بدون شک این موارد نمی تواند جایگزینی برای آزادی، دموکراسی و میوه و تره‌بار در مغازه ها باشد، اما در عین حال نباید نادیده گرفته شود. و نهایتاً زمانی که آزادی و دموکراسی برای نجات بلوک شوروی گسیل شدند، این کار را به صورت شوک درمانی اقتصادی، شکلی از دزدی در روز روشن که نام مودبانه‌اش خصوصی سازی است، بیکارسازی در ابعاد چند ده میلیونی، گسترش بهت انگیز فقر و نابرابری، تعطیلی کودکستان‌های رایگان، نقصان حقوق زنان و تقریباً ورشکستگی شبکه های تامین اجتماعی که به خوبی در این کشورها کار می کردند، به انجام رسانیدند.
با این حال دست‌آوردهای کمونیسم اردوگاهی به سختی از شکست‌هایش مهم‌تراند. ممکن است که نوعی از دیکتاتوری در شرایط دشوار و سهمناکی که در اوائل حکومت شوراها وجود داشت، تقریباً اجتناب ناپذیر باشد؛ اما  این نباید به معنای استالینیسم و یا هر چیز دیگری مانند آن باشد.  روی هم رفته مائوئیسم و استالینیسم تجربیاتی خونین و بدنما بودند که ایده سوسیالیسم را به مشام مردمانی که در تمام جهان باید بیشترین سود را می‌بردند، ناخوشایند جلوه داد. اما در مورد سرمایه‌داری چه می‌توان گفت؟ همان گونه که گفتم، بیکاری در غرب میلیون‌ها نفر را مبتلا به خود کرده و به طور مستمر این تعداد افزایش هم می‌یابد، و اقتصادهای سرمایه‌داری تنها به وسیله اختصاص اعتبارات تریلون دلاری از جیب شهروندان گرفتار و مصیبت زده است که از درون منفجر نمی شود. بانکداران و سرمایه گذارانی که نظام مالی جهانی را به لبه این پرتگاه کشانده‌اند نیز حتماً پشت کلینیک‌های جراحی پلاستیک صف می‌بندند و سوراخ موش می‌جویند تا شاید به دست مردم خشمگین نیافتند.
این درست که سرمایه‌داری بعضی زمان‌ها کارایی هم دارد، به این معنا که موفقیت‌های بیشماری در بسیاری از بخش‌های جهان به دست آورده است. اما سرمایه‌داری، همان گونه که استالین و مائو عمل کردند، برای این دست آوردها هزینه انسانی مهیبی می پردازد. مسئله تنها نسل کشی، قحطی، امپریالیسم و تجارت برده نیست. نظام سرمایه  هم چنین ثابت کرده که ناتوان از تولید رفاه و وفور نعمت است، بدون آن که در حاشیه های آن محرومیت های فزاینده ای خلق نکرده باشد. این حقیقتی است که سرانجام تمام منابع به مصرف برسد، از آن‌رو که شیوه زندگی سرمایه داری هم اکنون کلّ سیاره را با خطر نابودی روبه رو کرده است. بی دلیل نیست که یکی از برجسته ترین اقتصاددانان غربی تغییرات آب و هوایی را   ”بزرگ ترین شکست بازار در تاریخ“(2) دانسته است.
خود مارکس هیچ گاه تصور نمی‌کرد که سوسیالیسم بتواند در شرایط فقر و ضعف به دست آید. چنین طرحی مستلزم دوری باطل در زمان است همچنان که انتظار اختراع اینترنت در قرون وسطی را داشته باشیم. هیچ کدام از متفکران مارکسیست، از جمله لنین، تروتسکی و باقی رهبری بلشویکی، تا زمانه استالین چنین خیالی را به ذهن راه   نمی دادند. شما نمی توانید ثروت را به سود همه بازسازمان دهید مگر این که میزان معینی از ثروت را برای این بازسازماندهی در اختیار داشته باشید. شما نمی توانید طبقات اجتماعی را در شرایط کمبود از میان ببرید، به این دلیل که نزاع بر سر ارزش اضافی مادی که با نیازهای همه انسان ها تصادم دارد به راحتی باعث احیای مجدد این طبقات خواهد شد. همان گونه که مارکس در ایدئولوژی آلمانی توضیح می دهد، نتیجه یک انقلاب در چنین شرایطی این است که ”کسب و کار کثیف پیشین“ (و یا با بیانی بدون ذوق و سلیقه، ”همان آشغال سابق“) به راحتی دوباره نمودار خواهند شد. همه آن چیزی که به دست خواهید آورد کمبود و کمیابی اجتماعی شده است. اگر به این نیاز دارید که  انباشت سرمایه را کم و بیش از نقطه صفر آغاز نمایید، موثرترین راه، هرچند بی رحمانه باشد، از طریق بهره گیری از انگیزه کسب سود خواهد بود. حرص منفعتِ شخصی ممکن است به گردآوری ثروت با سرعتی چشمگیر بیانجامد اما با این حال محتمل نیز هست که چشم اندازی از فقر را در همان زمان به وجود آورد.
هیچ کدام از مارکسیست ها  نپنداشتند که امکان دستیابی به سوسیالیسم در یک کشور به تنهایی وجود دارد. این جنبشی بین المللی بود و یا این که هیچ نبود. این ادعایی ماتریالیستی و معقولانه بود، نه از روی وارستگی آرامان خواهانه. اگر کشوری سوسیالیستی در جلب حمایت بین‌المللی موفق نباشد، آن هم در جهانی که تولید میان کشورهای مختلف به صورت تخصصی درآمده و تقسیم بندی شده، نخواهد توانست به منابع جهانی مورد نیز خود برای از بین بردن کمیابی دست پیدا کند. بعید است که دارایی مولد یک کشور به تنهایی  برای این امر بسنده باشد. مفهوم عجیب و غریب سوسیالیسم در یک کشور در دهه 20 به وسیله استالین اختراع شد، با این توجیه عقلی و کلبی مسلکانه که دیگر کشورها قادر به یاری رساندن به شوروی نخواهند بود. مارکس چنین حکمی نداده است. انقلاب های سوسیالیستی مطمئناً باید در مکانی آغاز شود. اما هرگز نمی توانند در داخل محدودیت‌ها و مرزهای ملی کامل شوند. قضاوت در مورد سوسیالیسم با رجوع به پی‌آمدهایش در یک کشور به شدت ایزوله شده مانند ان است که استنتاج‌های خود از نژاد انسان را از یک مطالعه موردی بر روی بیماران روانی یک بیمارستان استخراج نماییم.
ساختن یک اقتصاد از مراحل بسیار پایین ماموریتی دشوار و کمرشکن است. بعید است که مردان و زنانی بخواهند از روی اختیار به دشواری ها و سختی‌هایی که در بر دارد تن دهند. بنا بر این به جز این حالت که این پروژه به صورت تدریجی، تحت کنترل دموکراتیک و مطابق با ارزش های سوسیالیستی اجرا شود، دولتی اتوریترین می‌تواند دخالت کرده و شهروندان خود را وادار به اموری کند که آن ها به طور داوطلبانه نسبت به عهده دار شدن‌شان بی‌میل هستند. میلیتاریزه شدن کار در روسیه بلشویکی نمونه‌ای برای توضیح این مسئله است. نتیجه، با طنزی مهیب، تحلیل رفتن روبنای سیاسی سوسیالیسم (دموکراسی خلقی، حکومت اصیل مردمی و خودگردان) در جهت تلاش شدید برای ساختن پایه اقتصادی آن خواهد بود. درست مثل این که بعد از دعوت به یک مهمانی کشف کنید که نه تنها باید شیرینی‌ها را خودتان بپزید و آبجوها را خودتان تخمیرکنید، بلکه باید ساختمان محل را پِی ریزی و کف پوش‌ها را نیز سر جای‌شان کار بگذارید. احتمالاً زمان زیادی برای لذت بردن شما در کار نیست.
در حالت ایده آل، سوسیالیسم مستلزم مردمی دانش آموخته، با مهارت و به لحاظ سیاسی ماهر، نهادهای مدنی پر رونق، تکنولوژی خوب و کارآمد، مشرب دموکراسی و سنت های آزاداندیشی روشنفکرانه است. هیچ‌کدام از این‌ها محتمل نیست اگر نتوانید از عهده بازسازی و بهبود چند بزرگراهی که دارید برآیید، و یا ذخیره‌ای در برابر بیماری‌ یا قحطی بیشتر از یک خوک در حیاط پشتی نداشته باشید. کشورهایی با سابقه سلطه استعماری به احتمال زیاد از مزایایی که من بر شمردم محروم مانده‌اند، از آن رو که قدرت‌های استعماری هیچ گاه به همیت‌شان در استقرار آزادی‌های مدنی و یا نهادهای دموکراتیک در کشورهای تحت سلطه‌شان شهره نبوده‌اند.
همان‌گونه که مارکس تاکید دارد، سوسیالیسم  هم چنین مستلزم کوتاه کردن زمان کار است -از جهتی برای فراهم نمودن فراغتی برای انسان‌ها تا به نیازهای فردی خود برسند، و از جهتی در جهت اختصاص زمانی برای موضوعات و کارهای سیاسی و اقتصادی در حکومت خودگردان مردمی. شما نمی‌توانید این کار را در شرایطی به انجام رسانید که مردم حتی کفش هم به پا ندارند؛ برای توزیع کفش میان میلیون ها شهروند احتمالاً نیازمند دولتی متمرکز و بوروکراتیک هستید. اگر کشور شما از طرف صفی از قدرت های متخاصم سرمایه‌داری مورد تجاوز و تاخت و تاز قرار گیرد، همان‌گونه که روسیه در اوان پیروزی انقلاب بلشویکی بود، آن گاه به وجود آمدن دولتی مستبد به نظر اجتناب ناپذیر خواهد بود. بریتانیا در طول جنگ دوم جهانی استبدادی قلمداد نمی‌شد؛ اما به هیچ عنوان کشوری آزاد هم نبود، و هیچ کسی نیز انتظار نداشت چنان باشد.
بنابراین برای رسیدن به سوسیالیسم  باید به طرزی معقولانه ثروتمند و دارا باشید، در هر دو مفهوم لفظی و استعاری ای عبارت. هیچ مارکسیستی از مارکس و انگلس تا لنین و تروتسکی جز این  نمی اندیشید. و یا اگر خود دارا نیستید، به همسایه‌ای دلسوز و شفیق و سرشار از منابع مادی احتیاج دارید که تا رسیدن بهار به کمک شما بیاید. در مورد بلشویک‌ها، به این معنا است که این همسایگان (به ویژه آلمان) خودشان در شرایط انقلابی قرار داشته‌اند. اگر طبقه کارگر این کشورها می‌توانستند از شر سرمایه‌داران شان رها شوند و به قدرت تولیدی دست یابند، آن وقت می شد از آن منابع برای نجات اولین دولت کارگری تاریخ استفاده کرد. این امر آن گونه که ممکن است به نظر ‌رسد غیر محتمل نبود. در آن زمان اروپا از آتش امیدهای انقلابی روشن بود، همچنان‌که شوراهای کارگران و سربازان به صورت ناگهانی در شهرهایی مثل برلین، ورشو، وین، مونیخ و ریگا سبز شدند. زمانی که این قیام‌ها با شکست مواجه شدند، لنین و تروتسکی دانستند که انقلاب شان تنگنایی وخیم گرفتار آمده است.
این گونه نیست که ساختن سوسیالیسم نمی‌تواند در شرایط محرومیت آغاز شود. بلکه به این معنا است که بدون وجود منابع مادی لازم، این پروژه گرایش به مخدوش شدن توسط کاریکاتور وحشتناکی از سوسیالیسم که به نام استالینیسم شناخته می شود، خواهد داشت. انقلاب بلشویکی خیلی زود خود را در محاصره ارتش های امپریالیست‌ غرب، و هم چنین تهدید ضد انقلاب، قحطی در شهرها و جنگ خونین داخلی یافت. انقلاب در اقیانوسی از تخاصم بی‌پایان گرفتار شده بود، با دهقانان که نمی خواستند از مازاد باارزش‌شان دست بکشند در حالی که شهرها را قحطی و گرسنگی تهدید می کرد. با یک بنیاد سرمایه‌داری ضعیف، سطح تولید مادی که به طرز مصیبت باری پایین است، نشانه‌های محدود و اندک از نهادهای مدنی، طبقه کارگری قتل عام شده و به تحلیل رفته، شورش‌های دهقانی و یک بوروکراسی آماس کرده از دوران تزارها، انقلاب تقریباً از همان آغاز با مشکلات عمیقی مواجه شده بود. در پایان، بلشویک‌ها باید مردم گرسنگی کشیده، مایوس، خسته از جنگ روسیه را به زور به سمت مدرنیته هل می‌دادند. بسیاری از کارگران میلیتانت و آگاه در جنگ داخلی مورد پشتیبانی غرب کشته شدند و حزب بلشویک را با یک پایگاه اجتماعی تحلیل رفته تنها گذاشتند. پس از آن بود که حزب شوراهای کارگران را از آنان گرفت و سیستم قضایی و مطبوعات مستقل را ممنوع کرد. این امر باعث شد تا اختلافات سیاسی و احزاب اپوزوسیون موقوف شوند، در انتخابات دستکاری صورت بگیرد و نیروی کار میلیتاریزه گردد. این برنامه ضد سوسیالیستی و ظالمانه برای مقابله با زمینه‌ای از جنگ داخلی، قحطی گسترده و تعرض خارجی بیرون آمده بود. اقتصاد روسیه و شالوده اجتماعی آن در شرف نابودی بود. طنز تلخی که مهر خود را بر سراسر قرن بیستم کوبید این بود که سوسیالیسم در جایی که بیشترین ضرورت وجود داشت کم ترین امکان ظهور را یافت.
ایزاک دویچر این وضعیت را فصاحت همیشگی و بی همتای خود شرح داده است. وضعیت روسیه در این زمان ”به این صورت بود که اولین و تاکنون تنها کوشش برای ساختن سوسیالیسم در بدترین وضعیت‌های ممکن صورت گرفته است، بدون مساعدت‌های یک تقسیم کار پرقدرت و بین المللی، بدون نفوذ پربار سنت‌های پیچیده و قدیمی فرهنگی، در محیطی که از فقر مادی و فرهنگی گیج می‌خورد، بدویت و ناپختگی نیز به هم چنین می‌توانست باعث آسیب رسانی و یا انحراف کوشش‌ برای سوسیالیسم باشد“. لازمه این ادعا که     هیچ کدام از این مسائل مربوط نیست و مارکسیسم در هر حال کیشی مستبدانه است، منتقدی غیر عادی و گستاخ می‌باشد. به این ترتیب چنین شایعه می‌پراکنند که اگر مارکسیست ها فردا در فلان شهرستان مسلط شوند، تا هفته به پایان نرسیده اردوگاه‌های کار اجباری تاسیس خواهند شد.
خود مارکس، همان گونه که بعدتر خواهیم دید، منتقد تعصب و جمود، دهشت نظامی، سرکوب سیاسی و قدرت سیاسی لجام گسیخته بود. او باور داشت که نمایندگان سیاسی باید پاسخگوی رای دهندگان باشند، و سوسیال دموکرات‌های آلمانی دوره خود را به خاطر سیاست‌های دولت محورشان شدیداً به باد انتقاد می‌گیرد. مارکس بر آزادی بیان و آزادی‌های مدنی تاکید داشت، که به وسیله خلق اجباری پرولتاریای شهری به خطر افتاده بود، و معتقد بود که مالکیت اشتراکی در روستا نه از روی اجبار بلکه باید به صورت اختیاری انجام شود. به هرحال مارکس به‌عنوان کسی که موفقیت سوسیالیسم را در شرایط فقر و کمیابی ناممکن می‌یافت، احتمالاً باید به خوبی می فهمید چگونه انقلاب روسیه از دست رفت.
در واقع، فهم متناقضی وجود دارد که استالینیسم بیش از آن که اندیشه های مارکس را بی اعتبار کند، درستی آن ها را تصدیق می کند. اگر از پیدایی استالینیسم  دلیلی متقاعد کننده می‌خواهید، باید به مارکسیسم رجوع کنید. عیب جویی‌های اخلاقی صرف از ظالم به تنهایی کفایت نمی‌کند. ما به این نیاز داریم تا بفهمیم این پدیده در کدام شرایط مادی ظهور می‌کند، کارکردش چگونه است و از چه طریقی شکست می خورد، و این دانش به بهترین نحوه ای توسط اصلی ترین جریان های مارکسیسم فراهم آمده است. چنین مارکسیست‌هایی، که بسیاری از آن ها پیروان لئون تروتسکی و یا گونه‌ای به خصوص از سوسیالیسم ”لیبرتارین“ بودند، از جنبه‌ای اساسی با لیبرال‌های غربی  تفاوت داشتند: نقد آن ها بر جوامع به اصطلاح کمونیست بسیار بسیار عمیق‌تر بوده است. مارکسیست‌ها سر خود را  به استدعا و التماس دموکراسی بیشتر یا حقوق مدنی گرم نمی‌کنند. در عوض، برای براندازی کلّ نظام سرکوب فراخوان داده اند و این کار را صراحتاً به عنوان سوسیالیست‌ها انجام داده‌اند. به علاوه، آن ها مقابله خود با استالین از فردای روزی که او قدرت را در دست گرفت آغاز نمودند. در عین حال، آنها هشدار دادند که اگر نظام کمونیستی دچار فروپاشی شود، در آغوش سرمایه داری غارتگری خواهد افتاد که چون گرگی گرسنه انتظارش را می کشد. لئون تروتسکی به دقت چنین پایانی را برای اتحاد شوروی پیش بینی کرد، و در حدود بیست سال پیش به درستی ثابت شد.
تصور کنید یک گروه سرمایه‌دار و اندکی هم خل وضع تلاش کند یک قبیله پیشامدرن را به مجموعه ای از کاسبان بی رحم و کارگشایان به لحاظ تکنولوژیک خبره ای بدل سازد که به زبان و ادبیات خاص روابط عمومی و بازار آزاد تسلط دارند و همه و همه در مدتی به طور باور نکردنی کوتاه رخ دهد. با توجه به این حقیقت که این آزمایش حتماً با شکست مواجه خواهد شد آیا منصفانه است که از آن برای محکومیت سرمایه داری استفاده کرد؟ مطمئناً خیر. این‌گونه اندیشیدن همان قدر بی‌معنی است که ادعا شود سازمان‌های پیشاهنگی دانش آموزی باید منحل شوند به این خاطر که از حل فلان مسئله پیچیده کوانتوم فیزیک ناتوان هستند. مارکسیست ها اعتقاد ندارند که تبار لیبرال های بزرگ از توماس جفرسون تا جان استوارت میل را به خاطر زندان‌های مخفی سازمان سیا که برای شکنجه مسلمانان استفاده می‌شوند را بشود نفی نمود. حتی اگر این زندان ها بخشی از سیاست امروزه جوامع لیبرال باشد. با این حال منتقدان مارکسیسم به ندرت حاضراند این حقیقت را تصدیق کنند که دادگاه‌های نمایشی و سرکوب توده ای دلیلی برای رد مارکسیسم به دست نمی‌دهد.
هرچند، عقیده دیگری وجود دارد که سوسیالیسم عملی نیست. حتی اگر در شرایط  فراونی و امکانات آن را بسازید، چگونه امکان دارد که یک اقتصاد مدرن پیچیده را بدون بازار اداره کنید؟ پاسخ به این مسئله برای تعداد روزافزونی از مارکسیست‌ ها این است که نیازی به حذف بازار نیست. از دید آن ها بازار به عنوان جزئی لاینفک از یک اقتصاد سوسیالیستی باقی خواهد ماند. سوسیالیسم مبتنی بر بازار آینده‌ای را مجسم می کند که ابزار تولید اجتماعی خواهند شد، اما در جایی‌که شرکت‌های تعاونی خود خودگردان در بازار با یکدیگر رقابت خواهند کرد.(4) به این ترتیب، می‌توان برخی از محاسن بازار را باقی نگاه داشت، و بعضی از معایب و نقص های آن را به دور افکند. در سطح سرمایه‌گذاری‌های فردی، همکاری و تعاون افزایش بهره‌وری را تضمین خواهد کرد، به این دلیل که شواهد نشان می‌دهد که این روش نه تنها به اندازه تشکیلات اقتصادی سرمایه داری کارآمد است بلکه غالباً از آن بهتر هم کار می‌کند. در سطح اقتصاد کل، رقابت تضمین می‌کند که تخصیص اطلاعاتی و مشکلات انگیزه که از مدل برنامه ریزی مرکزی استالینیسم سنتی ناشی می‌شد، ظهور نمی‌کنند.
بعضی از مارکسیست ها ادعا می کنند که خود مارکس یک سوسیالیست بازارگرا بوده است، حداقل در این معنی که او اعتقاد داشت که بازار در دوره گذار پس از یک انقلاب سوسیالیستی به مرور و آهسته ناپدید خواهد شد. مارکس همچنین تاکید کرده است که بازار به همان اندازه که استثمارگر بوده، رهایی بخش هم بوده است زیرا موجب گردیده است که زنان و مردان بسیاری از وابستگی به اربابان‌شان رهایی یابند. بازار هاله پر رمز و رازی که دور روابط اجتماعی کشیده شده را کنار می‌زند و واقعیت سرد را به صورت عریان نشان می دهد. مارکس بسیار از این مسئله استقبال کرده است به ‌طوری‌که هانا آرنت صفحات ابتدایی مانیفست کمونیست را چنین شرح داده: ”بزرگترین ستایشی از سرمایه داری که تاکنون دیده اید“.(5)  سوسیالیست‌های بازارگرا هم چنین نشان داده‌اند که بازار به هیچ وجهی خاص سرمایه‌داری نیست. حتی تروتسکی، با اینکه ممکن است بعضی از پیروان او از شنیدن این مسئله متعجب شوند، از بازار حمایت کرده‌است، اگرچه محدود به دوران گذار به سوسیالیسم و با ترکیبی از اقتصاد برنامه ریزی شده. او می‌اندیشید که بازار به عنوان تنظیم شایستگی و عقلانی بودن برنامه‌ریزی مورد نیاز است، از آن‌رو که ”حسابداری اقتصادی بدون مناسبات بازار غیر قابل درک خواهد ماند“. (6) همراه با اپوزوسیون چپ در شوروی، تروتسکی منتقدی نیرومند اقتصاد به اصطلاح دستوری بود.
سوسیالیسم بازار از مالکیت خصوصی، طبقات اجتماعی و استثمار دوری می کند. هم چنین قدرت اقتصادی را در دستان تولیدکنندگان واقعی جامعه قرار می دهد. در تمامی این روش ها، پیشرفتی مطلوب نسبت به اقتصاد سرمایه داری وجود دارد. برای برخی مارکسیست ها، اما، حفظ وجوه بسیاری از این اقتصاد مطبوع خواهد بود. ذیل سوسیالیسم بازار، کماکان اقتصاد کالایی پابرجاست، نابرابری، بیکاری و تاب خوردن نیروی بازار پسِ پشتِ کنترل انسانی به چشم می خورد. چگونه در شرایط تراکم ثابت ثروت، کارگران به سادگی بدل به      سرمایه داران جمعی نمی شوند، سود سرمایه داران حداکثری می شود، کیفیت مخدوش می شود، نیازهای اجتماعی نادیده گرفته می شود و برای مصرف گرایی پااندازی می شود؟   
چگونه می توان از دوره بندی گراییِ مزمن بازار در کوتاه مدت، عادت نادیده گرفتن سراسر تصویر اجتماعی و تاثیرات بلند مدت و ضد اجتماعی تصمیم گیری های تکّه تکّه بازار اجتناب کرد؟ آموزش و پرورش و دیده بانی دولت ممکن است این خطرات را کاهش دهد، اما برخی مارکسیست ها، نظر به اقتصادی دارند که نه برنامه متمرکزی دارد و نه تحت قیمومت بازار است. در این مدل، منابع باید بر طبق توافقات و مذاکرات میان تولیدکنندگان، مصرف کنندگان، محیط زیست بانان و دیگر بخش های مرتبط، در شبکه محیط های کار، همسایگی و شوراهای مصرف کنندگان تخصیص یابد. پارامترهای گسترده اقتصاد، شامل      تصمیم سازی ها حول تخصیص سراسری منابع، نرخ رشد سرمایه گذاری، انرژی، حمل و نقل و  سیاست های زیست-بومی و نظایر آن، بایستی توسط نمایندگان انجمن ها در سطح محلات، مناطق و در سطح ملّی باید تنظیم شود. این تصمیم گیری های عمومی در باب تخصیص منابع، بعد بایستی به سطوح منطقه ای و محلّی سرازیر و بدان ها محوّل شود، که جزئیات بیشتری از برنامه به طور پیشرونده ای از کار در بیاید.
در هر مرحله، مناظره عمومی بر سر سیاست ها و طرح اقتصادی آلترناتیو بسیار ضروری خواهد بود. در این مسیر، این که چه و چطور می توانیم تولید کنیم به وسیله نیازهای اجتماعی تعیین می شود و نه  بر اساس سود شخصی افراد. در نظام    سرمایه داری، ما از حق تصمیم گیری نسبت به این که ما بیمارستان بیشتر می خواهیم تولید کنیم یا برشتوک محروم هستیم. در نظام سوسیالیستی، این آزادی به نحوی قاعده مند و منظم  تمرین خواهد شد.
قدرت در چنین مجامعی به وسیله انتخابات دموکراتیک از پایین به  بالا و نه از بالا به پایین منتقل می شود. بخش های به شیوه دموکراتیک انتخاب شده، که هر یک شاخه ای از تجارت یا تولید را بازنمایی می کنند، با یک کمیسیون اقتصادی ملّی برای رسیدن به یک توافق برای سرمایه گذاری مذاکره می کنند. قیمت ها مشخص می شود، نه به صورت متمرکز، بلکه به وسیله واحدهای تولیدی بر اساس پول مصرف کنندگان، کاربران، گروه های ذی نفع و مانند آن. برخی قهرمانان مدل اقتصادی مشارکتی نام برده، نوعی اقتصاد مختلط سوسیالیستی را می پذیرند:
کالاهایی که اهمیت حیاتی برای اجتماع دارند (غذا، سلامت، دارو، آموزش و پرورش، حمل و نقل، انرژی، محصولات مربوط به امرار معاش، موسسات مالی، رسانه و امثال آن) بایستی تحت کنترل دموکراتیک عمومی قرار بگیرند، نظر به این که اداره کنندگان آن ها به این سمت گرایش دارند که رفتاری ضد اجتماعی از خود بروز دهند و شانس سودهای کلان و گسترده را در انجام این کار بو می کشند.
اما کالاهایی که کمتر به لحاظ اجتماعی ضروری هستند (نظیر اقلام مصرفی و کالاهای لوکس)  می تواند به عملیات بازار واگذار شود. برخی از سوسیالیست های بازار اجرای همه این برنامه را برای اجرایی شدن بسیار پیچیده می دانند. چنان که اسکار وایلد یک مرتبه خاطرنشان کرده است، دشواری سوسیالیسم این است که تا غروب های بسیاری کش می آید. در عین حال چیزی که باید دست کم بدان توجه داشت نقش تکنولوژی اطلاعات نوین در روغن کاری چرخ دنده های این سیستم است. حتی یکی از قائم مقام های سابق شرکت ”پراکتر و گمبل“ نیز تصدیق کرده است که خودگردانی کارگری، یک واقعیت ممکن است. به علاوه، پَت دوین، به ما یادآور می شود که چقدر زمان توسط دستگاه های اداری سرمایه داری و سازمان های آن تا به حال تلف شده تا این سیستم به این جا رسیده است. هیچ معلوم نیست که چرا و به چه دلیل مقدار زمانی که یک آلترناتیو سوسیالیستی برای اجرایی شدن نیاز دارد، بیشتر از خواهد بود.  
برخی از طرفداران مدل مشارکتی بر این باورند که افراد بایستی به نسبت مقدار کار مشابهی که انجام می دهند به صورت برابر هم دریافتی داشته باشند، علیرغم این که ممکن است تفاوت هایی در استعداد، آموزش یا شغل داشته باشند. چنان که مایکل آلبرت می گوید، ”پزشک در یک محیط لوکس و مجلّل در آسایش کار می کند و آن چه دریافت می کند بسیار بیشتر از یک کارگر مونتاژ است که در سر و صدای وحشتناک، زندگی پر خطر و احتمال نقص عضو، با خستگی همیشگی و موقعیتی پست و ناچیز در جامعه زندگی می کند، صرف نظر از این که با چه کمیتی (چه تعداد ساعتی) و با چه کیفیتی (سختی کار) هر یک از آن ها کار می کنند. این وضعیت، بیش از آن که در مورد پزشکان و آکادمیسین ها صادق باشد که   می گویند کارشان مستحق دستمزد بیشتر است، در واقع در مورد کسانی صادق است که به نوعی گرفتار خستگی مفرط، سنگینی کار، آلودگی و خطرات محیط کار هستند. خیلی از این کارهای خطرناک و کثیف ممکن است ممکن است توسط یکی از اعضای خانواده سلطنتی هم انجام شده باشد. ما باید اولویت های مان را معکوس کنیم.
از آن جا که من رسانه را به مثابه بلوغی برای مالکیت عمومی ذکر کرده ام، بگذارید آن را مانند مثالی در نظر آوریم. بیش از نیم قرن قبل، در کتاب کم قطر اما فوق العاده ای با عنوان ”ارتباطات“ ریموند ویلیامز یک طرح سوسیالیستی برای هنر و رسانه را به طور اجمالی ارائه نمود که از یک طرف کنترل دولتی بر محتوای آن ها را نفی می کرد و از طرف دیگر حاکمیت انگیزه سود بری و سودمحوری در عرصه هنر و رسانه را رد می کرد. در عوض، مشارکت کنندگان فعّال در این عرصه، بر ابزار بیان و ارتباطات خودشان کنترل خواهند داشت.
کارخانه های واقعی تولید هنر و مدیا، ایستگاه های رادیویی، سالن های برگزاری کنسرت، شبکه های تلویزیونی، تئاتر، دفاتر روزنامه ها و نظایر آن، همگی باید به مالکیت عمومی تعلق داشته باشد (که اشکال گوناگونی به خود می گیرد)، و مدیریت آن ها توسط بخش های انتخاب شده به شیوه دموکراتیک، صورت می گیرد. این هم شامل عموم و هم شامل نمایندگان رسانه ها و بخش های هنری می شود.
این کمیسیون ها که موکداً بایستی از دولت مستقل باشند، نسبت به اعطای منابع عمومی و اجاره تسهیلاتی که به طور اجتماعی تملّک شده، نیز پزشکان و وکلای خصوصی، یا انجمن های مستقل و خودگردان به شیوه دموکراتیک بازیگران،   روزنامه نگاران، اهالی موسیقی و نظایر آن. این زنان و مردان می توانند کارهای خود را آزادانه و مستقل از قواعد دولت و فشارهای تحریف کننده بازار تولید نمایند. از جمله ما خواهیم توانست از این موقعیت خلاص شویم که در آن دسته ای دیوانگان قدرت و طمّاعان قلدر مآب، از طریق محصولات رسانه های خصوصی سازی شده شان، آن چه را که عموم مردم باید بدان اعتقاد داشته باشند و بیندیشند را امر و نهی می کنند -عقاید و باورهایی که در واقع باید گفت همان نظرات مورد علاقه خودشان و سیستمی است که آن را حمایت می کنند.
زمانی ما خواهیم دانست که سوسیالیسم به تمامی خود را مستقر کرده، که ما قادر باشیم در حدّ اعلای بی باوری به این ایده نگاه بیندازیم که عدّه انگشت شماری از اراذل و اوباش مهارشان آزاد است که بتوانند ذهنیت همگان را با نقطه نظرات سیاسی نئاندرتالی شان تخریب و فاسد کنند، نقطه نظراتی که تنها برای ایجاد تعادل در نظام بانکی شان متقاعد کننده است.   
اغلب رسانه ها تحت هژمونی نظام سرمایه داری، از هر گونه کار دشوار، بحث برانگیز یا نوآورانه اجتناب می کنند، زیرا این برای سودآوری شان مضّر است.
در عوض، آن ها مجموعه ای را سامان می دهند مشتمل بر ابتذال، احساس گرایی های برانگیزاننده و روده درازی های پیش پا افتاده. در مقابل رسانه های سوسیالیستی، هیچ چیز را منع نمی کنند مگر شوئنبرگ، راسین و نسخه های دراماتیزه شده    بی پایان از کاپیتال مارکس. چه بسیار تئاتر، تلویزیون و روزنامه های توده پسند و مردمی خواهد بود. ”توده پسند الزامن به معنی پست و درجه دوم نیست“. نلسون ماندلا مردمی و توده پسند است اما پَست و بی ارزش نیست. انبوهی از مردم عادی ژورنال های تخصصی سطح بالا را مطالعه می کنند که با زبان خاصّ یک صنف تولید شده و برای همه افراد غیر از آن صنف به شدت پیچیده و نامفهوم است. این مجلات تنها تمایل دارند که درباره ماهیگیری، تجهیزات کشاورزی یا پرورش سگ بنویسند تا درباره زیبایی شناسی و درون ریز شناسی. تولیدات توده پسند و مردمی زمانی آشغال و کیچ است که مدیا احساس کنند که نیاز دارند آن را به سریع ترین و بی دردسرترین طریق ممکن، به مثابه بخشی از بازار، بربایند. و این نیاز به لحاظ تجاری به اغلب بخش ها سوق داده شده است.
سوسیالیست ها بدون شک مباحثه را درباره جزئیات اقتصاد پساسرمایه داری ادامه خواهند داد. اما اکنون هیچ مدل بی عیب و نقصی برای ارائه وجود ندارد. یک نفر می تواند این نقیصه ها را با اقتصاد   سرمایه داری مقایسه کند که به لحاظ نظم کاری بی نقص است و هرگز اندک احساس مسئولیت خفیفی برای لمس فقر، تضییع و اتلاف منابع و رکود نداشته است. مسلّماً سرمایه داری نسبت به درصد خیلی بالای بیکاری مسئولیت دارد، اما پیشرفته ترین کشور سرمایه داری جهان، راه حل نوآورانه ای برای این نقیصه ارائه کرده است.
امروز در ایالات متحده بیش از یک میلیون نفر از مردم اگر در زندان نباشند باید به دنبال کار باشند.

۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

نقش امروزی جنبش دانشجوئی و تاثیر آن بر جنبش سرنگونی خواه

بدیل ما سوسیالیسم است


ارسال:  داریوش


جلسه بررسی اقتصادی – اجتماعی جنبش وال استریت در دانشگاه تهران / فواد شمس


فواد شمس:روز دوشنبه ۷ آذر در محل انجمن جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران جلسه بررسی  اجتماعی – اقتصادی جنبش وال استریت با حضور فریبرز رئیس دانا(اقتصاد دان)، ناصر فکوهی(استاد انسان شناسی)، محمد مالجو(اقتصاد دان)، محس حکیمی(نویسنده و مترجم)، علی رضا ثقفی ( نویسنده و مترجم)   برگزار شد.  نکته قابل توجه استقبال زیاد مخاطبان بود که بیش از ظرفیت سالن برگزاری بود. در نتیجه به قول مجری برنامه حضار به معترضان وال استریت بر روی زمین بنشینند. عده ی بسیاری هم به صورت سرپا به سخنرانی ها گوش دادند.
در ابتدای جلسه مجری برنامه  اعلام کرد  در این جلسه ابتدا هر کدام از سخنرانان به تشریح ماهیت جنبش و خواست های آن و همچنین چشم انداز های پیش روی جنبش می پردازند  سپس در بخش دوم به پرسش های حضار پاسخ خواهند داد.
ثقفی: بنیان جنبش وال استریت بر تغییر جهان است
اولین سخنران جلسه علی رضا ثقفی بود که ابتدا به مقایسه بین جامعه شناسی آکادمیک و جامعه شناسی علمی پرداخت و در این زمینه گفت: جامعه شناسی علمی از فلسفه منتج شده است. البته فلسفه تا قبل قرن ۱۹ عمدتا در پی تفسیر جهان بود اما از قرن ۱۹ به بعد بحث درست بر سر تغییر آن است. فرق جامعه شناسی علمی با جامعه شناسی دانشگاهی درست در این نقطه است که جامعه شناسی علمی در پی تغییر جهان است در حالی که آکادمیک ها تنها در تفسیر جهان باقی می مانند.
وی در ادامه تاکید کرد: جنبش وال استریت هم بحث اصلی است و بنیانش بر مسئله تغییر جهان استوار است. جنبش وال استریت برای تغییر این جهانی آمده است. جهانی که نا به سامان است، غیر عادلانه است، این همه بی خانمان دارد این همه کودک کار دارد. در واقع بحث بر سر تغییر این وضعیت است. وضعیتی که در آن یک اقتصاد انگلی در جامعه جهانی امروز حاکم است و باید تغییر کند. دراین جا اسن سوال مطرح است که چه چیزی باعث به وجود آمدن این شده است که عده ای بخواهند برای تغییر وضع موجود موجود در جهان جنبش به راه بیاندازند؟
این نویسنده و مترجم در ادامه به تشریح پاسخ خود از این سوال پرداخت: در این جنبش ضد سرمایه داری که در بسیاری از کشور های جهان به راه افتاده است یک مبنای اصلی  و مشترک وجود دارد این که همه معترضان بر این اعتقاد هستند که سلطه بازار مالی بر جهان باعث بد بختی های موجود در سطح جوامع شده است. در همان آمریکا که جنبش وال استریت در ان جریان دارد بر طبق آمار های رسمی ۴۰ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند.  این بازار مالی به شکل اختاپوسی در آمده است که همه جامعه را تحت سلطه خود قرار داده است و در این میان حتی بسیاری از طبقات دیگر هم از این وضع ناراضی شده اند.
وی در ادامه گفت: وضع اسفناک این سرمایه داری  حتی به جایی رسیده است که خود طرفداران سرمایه داری هم خواهان بازگشت به وضعیت گذشته شده اند.  صدای خود سرمایه دار ها هم در آمده است. از سال ۱۹۹۰-۱۹۹۱ به بعد بود که  تمام شغل های رسمی به قراردادی تبدیل شدند. بسیاری از امتیازاتی که در طول دهه های قبل داده شده بود از طرف سرمایه داری بازپس گرفته شد.  در واقع اقتصاد بازار رسمی اکنون به یک اقتصاد غیر رسمی قاچاقچی  و انگلی تبدیل شده است .  در این وضعیت ایت که بازر های مالی همچون یک حباب عمل می کنند. تنها با تزریق پول بدون پشتوانه است که می خواهد بحران را دور بزند که خود این امر بحران های جدی تری را ناشی می شود که ناگهان با ترکیدن بحران خودش را نشان می دهد که ما نشانه های بحران اخیر را در سال ۲۰۰۸ می بینی. در واقع موج بزرگ بی کاری و رکود شدید نشان گر آن است.
ثقفی تصریح کرد: در این شرایط است که ما با یک اقتصاد انگلی رو برو هستیم. وضعیت سرمایه داری کنونی را می توان با اواخر دوران اشرافیت فئودالی مقایسه کرد. دیگر این سیستم نمی تواند پاسخگوی نیاز مردم باشد. کارگران بی کارند، مردم گرسنه اند. خانه ندارند  و دهها مشکل دیگر از این دست. در این جا ما با ۲ مسئله اساسی رو برو می شویم.
وی در انتها این دو مسئله را این گونه دسته بندی کرد: ۱- مبارزات جدید و خواست های جدید با روش های جدید اعتراضی وارد میدان شده اند و با مدل های مبارزاتی گذشته بسیار متفاوت هستند. باید این امر را به دقت بررسی کرد. جنبش وال استریت از همین جنس است.۲- راه حل سرمایه داری در این میان چیست؟ آیا باز هم سرمایه داری می خواهد پول تزریق کند؟ و حباب قیمت ها را باد کند؟ سرنوشت یونان، پرتغال، اسپانیا، فرانسه، انگلستان و خود امریکا روبروی ما است برای برون رفت از این بحران چه باید کرد؟ در واقع جنبش وال استریت برای پاسخ به این مسئله پا به میدان گذاشته و جواب خود را از دل همین جنبش بیرون می کشد.
در ادامه جلسه فریبرز رئیس دانا اقتصاد دان مقاله ای را قرائت کرد که در چند روز آینده متن کامل آن منتشر می شود که در این جا صرفا اشاره ای گذرا به آن می شود. وی در این مقاله علاوه بر نقد سرمایه داری جهانی به برخی از مدافعان وطنی آن نیز نقد وارد کرد که در نشریات خود دروغ ها و لجن پراکنی های بر ضد جنبش وال استریت  کرده اند. همچنین به ترسیم افق های مبارزاتی فعالان ضد سرمایه داری در جنبش وال استریت پرداخت.
حکیمی: جنبش وال استریت از سلطه احزاب و اتحادیه سنتی رهایی یافته است
سخران بعدی جلسه محسن حکیمی مترجم و نویسنده بود وی سخنان خود را  با ذکر این نکته آغاز کرد که: در واقع می توان گفت حدود ۲ ماه از عمر جنبش وال استریت می گذرد اما در واقع سابقه ی این جنبش خیلی بیشتر از این ها است. در اصل این نوک قله کوه یخی است که از آب بیرون زده است  و حضور آشکار پیدا کرده است. بر اساس این حضور آشکار است که برخی فاکت ها به دست ما می آید که بر مبنای همین فاکت ها نیز می توانیم به ارزیابی نقاط قوت و ضعف این جنبش بپردازیم.
وی در ادامه گفت: من بر مبنای آن چیزی که می توان مانیفست این جنبش نامید و خود فعالان این جنبش آن را منتشر کرده اند پیش می روم. انان نوشته اند که: جنبش تصرف وال استریت مقاومت بدون رهبری عده ای است از رنگ ها، حنسیت ها و باور های سیاسی مختلف که تنها نقطه مشترک بین آنان این است که ۹۹ درصدی هستند که توسط ۱ درصد سرمایه داران نادیده گرفته شده اند. راهکار ما برگرفته از بهار عربی است و برای این که حداکثر ایمنی را برای همه ی شرکت کنندگان در این جنبش فراهم کنیم بر استراتژی عدم خشونت تاکید می کنیم. در ضمن ما می خواهیم از پایین تا بالای این مناسبات را تغییر دهیم و در هر خانه و هر گوشه ی خیابانی مجامع عمومی خود را برپاداریم.ما می خواهیم سرنوشت خود را بسازیم نه بورس بازان وال استریت و سیاستمدرانی که ادعای ساختن جهان بهتری برای ما دارند. تنها راه حل  از نظر ما همان انقلاب جهانی است .
حکیمی در ادامه نقاط قوت این جنبش را از نظر خودش این گونه بر شمرد: این جنبش یک جنبش اصالتا “ضد سرمایه داری” است.  پیش از این تمام جنبش هایی که در آمریکا و اروپا بوده است بیشتر بر ضد امپریالیسم و جنگ و ضد جهانی سازی بوده است این اولین بار است که نوک حمله درست بر ضد خود سرمایه داری است. در این جنبش البته نقش زنان، دانشجویان، بیکاران و بی خانمانان نیز بسیار پر رنگ است.
وی در ادامه گفت: بر خلاف تصور عمومی که وجود دارد با وجود این که از نظر قانونی و حقوقی زنان با مردان در غرب و آمریکا برابر هستند اما در همان مناسبات سرمایه دارانه هنوز ستم جنسیتی بر زنان همچنان ادامه دارد. بر اساس آماری که خود سازمان جهانی کار منتشر کرده است. نرخ دستمزد زنان هنوز هم حدود ۷۰-۸۰ درصد دستمزدی است که مردان در برابر کار برابر می گیرند.  از طرف دیگر زنان در امریکا خواهان تسلط بر بدن خود هستند. مسئله سقط جنین همچنان مطرح است بسیاری از زنان به این جرم در زندان های آمریکا هستند. خشونت بر ضد زنان هنوز در این جامعه جریان است. این همه به نظر من معلول نظام سرمایه داری است. در نتیجه زنان در این جنبش یک رکن هستند.
در کنار زنان شاهد حضور دانشجویان هستیم. دانشجویان به دلیل سیاست های نئولیبرالی در دهه های اخیر ضربات بسیاری دیده اند. آموزش تماما تبدیل به یک امر پولی و تجاری شده است . به همین دلیل دانشجویان اکنون زیر بار قرض های هنگفت دانشگاهی هستند و جنبش دانشجویی جدی در این زمینه وجود دارد که تحصیل رایگان را یک حق خود می داند. در کنار این ها بی کاران و بی خانمان ها نیز وجود دارد.
این نویسنده و مترجم همچنین از علل دیگر ضد سرمایه دارانه بودن این جنبش را این گونه  تشریح کرد:  برای اولین باز است  که فضا هایی در شهر ها به وجود امده است که تحت کنترل و پوشش  عده ای که خواهان تغییر هستند قرار گرفته است. مثلا در این فضا ها است که بیماران ایدزی و دیگر بیمارانی که محصول جامعه سرمایه داری هستند تحت درمان و مراقبت قرار گرفته اند. به بی خانمانان و کسانی که از تنهایی رنج می برند کمک می شود.  در واقع افرادی که در جنبش های قبلی به حاشیه رانده می شدند الان مورد توجه هستند.
وی تاکید کرد: این که گفته می شود این جنبش ۹۹ درصدی است شعار نیست. تحصن های که در پارک ها و مراکز دولتی اشغال شده دیدیه می شود تنها نوک آن کوه عظیمی است که از یخ بیرون زده است. بدنه ی اصلی این جنبش در اعماق جامعه خوابیده است. در واقع ما شاهد یک نوع صف بندی طبقاتی هستیم. یک طف طبقه کارگر است که در مقابل سرمایه داری ایستاده است. در واقع این بحث ۹۹ درصدی آن درک های قدیمی  از طبقه کارگر را تغییر داده است.  طبقه کارگر بر خلاف ادعایی که در همین آمریکا می شد که آب رفته است و کمتر شده است بیشتر هم شده است. بر خلاف این تصور که تنها کارگران صنعتی را نگاه می کردند  و بخش خدمات را نادیده می گرفتند.  اکنون این جنبش نشان داده است که فقط کارگران صنعتی نیستند که در صف مبارزه بر ضد سرمایه داری ایستاده اند. بلکه کارگران غیر مولد نیز هستند کارگران خدماتیف معلمان، پرستاران فروشندگان بی خانمانان  هنرمندان معترض همه ی این ها در این صف قرار دارند به این معنا ۹۹ درصدی ها قابل درک است. 
این نویسنده و مترجم تاکید کرد: البته این تعریف جدید از طبقه کارگر نیست. بلکه همان تعریف اصولی است که سال ها زیر آوار های سرمایه داری مانده بود و اکنون با این جنبش بیرون کشیده شده است . در کنار این امر یکی از خواست های این جنبش تغییر از پایین تا بالای جامعه بوده است که در واقع یک دگرگونی اساسی است نه یک رفورم سطحی.  انقلاب در تمامی مناسبات اجتماعی_ اقتصادی و بحث برپایی مجامع عمومی در سرتاسر جامعه! اکنون بحث برای برگزاری مجامع عمومی در ۴ جولای در تمام شهر های امریکا است. 
حکیمی در ادامه افزود: بحث دیگر این جنبش این است که این یک انقلاب جهانی بر ضد سرمایه داری است نه تنها مخصوص آمریکا  در واقع بحران جهانی به جایی رسیده که باید برای ان یک راه حل دیگر جست و این جنبش یک انقلاب جهانی را راه حل خود می داند. اما در این جا باید این نکته را در نظر گرفت که این جنبش از سلطه احزاب و اتحادیه های سنتی که همواره سعی در انحراف جنبش های مردمی داشته اند رهایی یافته است. این جنبش به این معنا بدون رهبر است وگرنه خودش برای خودش نوعی رهبری و سازماندهی را تعریف کرده است و اجرایی نیز کرده است.
وی در ادامه در مورد درسی که ایرانیان از این جنبش می گیرند این گونه گفت: مهمترین بحصی که برای ما ایرانیان مطرح است این نکته کلیدی است که برخلاف کسانی کهدر این چند سال خصوصا در رسانه های انچنانی شان  می خواهند به ما نشان دهند که دموکراسی لیبرال آمال و آرزوی و غایت ما است و بهشت برین ماست باید بهشان گفت که نه خیر ! این جنبش نشان داد که لیبرال دموکراسی آن بهشتی نیست که شما ترسیم کرده اید ما می خواهیم از ان فراتر رویم و دموکراسی واقعی  را بر قرار کنیم.
حکیمی برخی از نگرانی ها ی خود را از برخی ضعف های حنبش وال استریت بر شمرد و تاکید کرد در صورت رفع این ضعف ها است که می توان امید داشت چشم انداز روشنی برای این جنبش ضد سرمایه داری در نظر گفت: این جنبش یک رابطه ارگانیک با طبقه کارگر و جنبش کارگری نگرفته است و باید به ان سمت برود. از ان طرف هنوز برخی توهمات به دولت وجود دارد و برخی در این جنبش سعی دارند آن را وابسته به کمپ انتخاباتی اوباما بکنند که باید مراقب آن بود.  باید مراقب گرایشاتی باشند که می خواهند سلطه خود را بر این جنبش تحمیل کنند.
وی در انتها تاکید کرد: این جنبش زمانی می تواند امید به پیروزی داشته باشد که یک منشور پایه ای و مطالباتی مدون و مشخص از خودش منتشر کند و در واقع تعیین کند چه میخ واهد و برای رسیدن به این خواست ها چه کاری می خواهد انجام دهد؟
مالجو: کدام بدیل ؟ با چه راه حل سیاسی
در ادامه جلسه محمد مالجو اقتصاد دان  سخنان خود را حول سه محور اصلی آغاز کرد . وی گفت: ما برای این که وارد بحث شویم باید ۳ محور را در نظر بگیریم۱- تعمیق بحران های سرمایه داری ۲- تشدید مبارزه و منازعه طبقاتی ۳- تشکیل نظام بدیل
از نظر این اقتصاد دان مارکسیسم کلاسیک برای این ۳ بحث ادعا هایی دارد: مارکسیسم کلاسیک می گوید سرمایه داری الزاما بذر های نابودی خود را در خودش می افشاند و به موازات تعمیق بحران است که تجمع ثروت و فقر جامعه را دو قطبی می کند و در این جا مبارزه طبقاتی تشدید می شود.  و این مبارزه می رود به سمت تشکیل اتحادیه ها و حزب سیاسی طبقه کارگر و نظام بدیل از همین شرایط مادی به وجود می آید و کمونیسم در زهدان سرمایه داری پرورش می یابد.
وی گفت: البته باید در سده ۲۰ به جنگ این واقعیت رفت که چرا این نظر مارکسیسم کلاسیک محقق نشد. به نظر لینی امپریالیسم با فرافکنی بحران به کشور های جهان سوم ازتعمیق بحران جلوگیری کرد و با تشکیل طبقه متوسط هم منازعات طبقاتی را کاهش داد.  دیوید هاروی نیز با وارد کردن عنصر فضا و جغرافیا به بحث به مفهوم انباشت سرمایه به این نتیجه رسید که مرز نهایی بحران جایی است که همه چیز حتا کلیه های بدن انسان ها نیز تبدیل به کالا بشود.  به نظر می رسد بحران هرچقدر هم عمیق باشد تا زمانی که مبارزه طبقاتی تشدید نشود سرمایه داری با رفورم هایی می تواند از ان فرار کند و بیرون بیاید. در این جا بحث اصلی در مورد هژمونی سرمایه داری است.
مالجو در ادامه گفت: هر جا که قدرت است مقاومت هم است. در واقع این عمق بحران نیست که عامل تعیین کننده است. بلکه این پروژه ی هژمونی و پروژه ی ضد هژمونیک است که تعیین کننده است . در واقع نیروی محرکه  این پروژه ی ضد هژمونیک هم  همان بدیلی است که ارائه داده می شود.هم خود بدیل هم راه رسیدن به آن!
وی در مورد جنبش وال استریت هم گفت: این جنبش درست هم در زمان مناسب که همین زمان است که عمیق ترین بحران های سرمایه داری بروز کرده است. و هم در مکان مناسب رخ داده است. یعنی وال استریت جایی که اولین نشانه های بحران در سال ۲۰۰۸ از ان جا ساطع شد.  البته سرمایه داری نشان داده است که اگر هژمونی خود را حاکم کند بحران های عمیق تر از این را هم می تواند از سر رد کند. اما در این جا درست بحث توازن قوا است.  یعی در یک طرف نظام سرمایه داری که تمام جنبه های زندگی مردم را در دست گرفته است وجود دارد. در طرف دیگر نیز ۹۹ درصد انانی که زیر سلطه هستند.
مالجو در انتها تاکید کرد: این جنبش باید از خیابان ها نیز فراتر رود. استمرار جنبش وال استریت در گرو حداقلی از اجماع است که در تعریف نظام بدیل و راه حل سیاسی مناسب رسیدن به ان است. اجماع بر سر این که کدام نظام بدیل ؟ و چه راه حل مناسبی برای رسیدن به آن وجود دارد؟ در این جا هم نیاز است که جنبش به پیش برود و از دل جنبش و از دل دیالوگی که بین نخبگان و توده ها وجود دارد این بحث بیرون بیاید
فکوهی: ژورنالیست های ایرانی نئوفاشیست در خدمت نئولیبرالیسم هیولایی
در ادامه جلسه ناصر فکوهی استاد دانشگاه تهران از منظر دیگری وارد بحث شد. بحث وی بیشتر معطوف به برخورد برخی رسانه ها  که وی آنان را شرم ژورنالیسم نامید با جنبش وال استریت می نامید بود. فکوهی در این زمینه گفت: متسافانه در این چند سال ما شاهد یک سناریو ژورنالیستی در ایران هستیم که روزی به کانون نویسندگان ایران توهین می کند و روزی به دکتر مصدق گیر می دهد. این افراد که خود روزگاری رانت خوار نفتی دولت بوده اند اکنون به مصدق تهمت بی سوادی سیاسی می زنند. همین به ظاهر ژورنالیست ها که آبروی ژورنالیسم را برده اند به وال استریت حمله می کنند. به ژیژک با ادبیات نیش دار می تازند. با یک ادبیات که بیشتر شبیه انشا های بچه های دبیرستانی است مطلبی را بر ضد این جنبش می نویسند که حتی نشریات شبه فاشیستی در اروپا هم شرم می کنند آن را چاپ کنند.
فکوهی در ادامه تاکید کرد: من نمی دانم این توهم آقایان کی می خواهد تمام شود؟ حرف هایی که این به اصطلاح ژرونالیست ها و روشنفکران ایرانی می زنند را حتی جریاناتنئوفاشیست هم در اروپا دیگر نمی زنند. و در این جا ادعای چاپ نشریات مترقی هم دارند. آنان حتی از خود مک کین و سارکوزی هم فراتر می روند
این استاد دانشگاه تهران دلیل این نوع برخورد را این گونه تشریح کرد: البته من به گمانم ما با یک نئولیبرالیسم هیولایی طرف هستیم که همه چیز ما را بلعیده است الان در همه کوچه های تهران ما شاهد رشد قارچگونه بانک هستیم به شکلی که دیگر جایی برای سوپرمارکت های دریانی هم باقی نمانده است. اگر در نئولیبرالیسم آمریکایی شاهد یک نوع سوپاپ اطمینان هستیم اما در ایران حتی آن را هم نمی بینیم. در واقع اگر الان از وال استریت صحبت می شود باید بگوییم که ما چه درسی از این می توانیم بگیریم در واقع ما درون یک نئولیبرالیسم هیولایی داریم زیست می کنیم.
فریبرز رئیس دانا: بدیل ما سوسیالیسم است
در ادامه جلسه پرسش و پاسخ حضار بود که بیشتر در حول بحث ارائه بدیل می گذشت که در ای زمینه تنها به ذکر کوتاه سخنی از دکتر مالجو و دکتر فریبرز رئیس دانا اکتفا می کنیم
مالجو بدیل را اینگونه تشریح کرد که باید جامعه ای درست شود که در آن دیگر ۳ رکن اساسی کار، طبیعت و پول از کالایی بودن رها شود.  در واقع ما باید از این ۳ عنصر اصلی کالایی زدایی بکنیم تا به ان جامعه که مرحله گذار است وارد شویم.
و اما دکتر فریبرز رئیس دانا با لحنی شور انگیز که بار ها مورد تشویق حضار قرار گرفت در مقابل یکی از سوال کنندگان که نظرگاهی مخالف داشت این گونه پاسخ داد که ما به صراحت بار های اعلام کرده ایم که بدیل ما چیزی نیست جز سوسیالیسم! اما  ما برخلاف سیاستمداران دزد و دروغگوی سرمایه داری همین الان بدیل خود را از آستین بیرون نمی کشیم بلکه بدیل ما از دل جنبش و همراه با آموختن از جنبش مردمی ساخته می شود.
سوسیالیسمی که ما می گوییم از این نظام سرمایه داری آدم کش و انسان ستیز فراتر خواهد رفت و یک سوسیالیسم انسانی خواهد بود که معایب قبلی را هم نخواهد داشت.
رئیس دانا در مقابل سوالات این فرد که اصرار داشت که بدیل خود را روشن بگویید، پاسخ داد: زمانی شما از ما بدیل می خواهید که روزگاری که همه به سوسیالیسم فحاشی می کردند و ان را تمام شده تلقی می کردند من و این دو دوستم با اشاره به محسن حکیمی و علی رضا ثقفی در گوشه زندان بودیم. الان شما از من انتظار دارید به شما بدیل ارائه دهم که بار دیگر بروم حبس بکشم؟ اما با یان وجود من اعلام می کنم،ما می خواهیم همه ی انسان ها به حکم انسان بودن شان دارای حق زندگی باشند. حق خوراک، پوشاک، مسکن، تحصیل، بهداشت رایگان! البته اگر این تیغ تیز سانسور و سرکوب از روی سر ما برداشته شود ما با صدای بلند بدیل خود را که همان سوسیالیسم است فریاد خواهیم زد. سوسیالیسمی که از دل خود جنبش مردمی مثل جنبش وال استریت بیرون می آید.

گزارش  از فواد شمس

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

ویدئو مبارزات انقلابیون مصر با ارتش و متن دو مصاحبه با نوال السعداوی در میدان التحریر

ارسال: نظام جلالی




دکتر نوال سعداوی نویسنده  چپگرای مصری که در ایران با کتاب تحقیقی و نقادانه اش؛ "چهره عریان زن عرب"، شهرت و محبوبیت یافته است، این روزها از هر فرصتی استفاده می کند تا نسبت به "شتاب در امور سرنوشت ساز مصر" هشدار دهد.
نوال سعداوی  فمنیست، فعال اجتماعی و پزشک شهیر مصری  دوشادوش جوانان مصری در تظاهرات شرکت کرده و می‌گوید:«من بسیار خوشحال هستم، من 80 سال سن دارم و از اینکه زنده ماندم تا این روزها را ببینم خوشحالم. من رویای این انقلاب را دیده ام! من هر روز در تظاهرات خیابانی قاهره شرکت می کنم»

 بسیاری از کتاب‌های نوال السعداوی در طول رژیم « حسنی مبارک» ممنوع چاپ بود اما خود او می‌گوید.:«ین رژیم کتاب های مرا ممنوع کرد. اما جوانان کتاب های ممنوعه را خواندند و از هر موقعیتی برای اعتراض و سازماندهی خود در طول این سالها استفاده کردند. هر انقلابی لحظه اش را خود بر می گزیند، اکنون زمان انقلاب ماست»

نوال نویسنده‌ایست که با پرسش‌های بسیار در خصوص در حاشیه ماندن زنان عرب کتاب‌های بسیاری را به نگارش درآورده است. رمان‌هایی چون « دو زن در یک زن» ، « خاطرات یک زن پزشک»،«زنی در نقطه صفر » و کتاب‌هایی چون«مساله سیاسی و جنسی زن مصری»،« زن در جهان عرب»و «چهره عریان زن عرب» سهم بسیار زیادی در روشن نمودن افکار مردم خود داشته‌است. 

او می‌گوید:«این انقلاب صدای مردمی است که علیه بیکاری، فقر و سرکوب مبارزه می کنند. مبارک سقوط خواهد کرد چون این خواست مردم مصر است.»

نوال در پاسخ خبرنگار رادیوی سوئد در مورد رهبری آینده مصر می‌گوید:« مردم مصر خودش رهبرانش را انتخاب خواهند کرد.»  سعداوی دراین روزها بر این امر که خواست های مردم مصر سیاسی، اجتماعی و طبقاتی است و ربطی به بنیادگرایان اسلامی ندارد تاکید می کند.(این مصاحبه با رادیو سوئد مربوط به 10 ماه پیش بود ) 


نوال السعداوی: آزادی با قدرت مردم کسب می شود. انقلاب يعنی همين
انتخاباتی که نتايجش پشت ميز توسط ارتش ، اخوان المسلمين و آمريکا تعيين شود دمکراسی نيست. نتيجه انتخابات بايد در اين ميدان و با انقلاب تعيين شود


نوال السعداوي، نويسنده ، فعال اجتماعی و از مدافعان حقوق زنان که نقش فعالی در مبارزات مردم مصر دارد ديشب مستقيما از ميدان تحرير در مصاحبه ای تلويزيونی با سيسيليا گرالد مجری برنامه «آگندا» ی تلويزيون سوئد شرکت کرد که ترجمه آنرا ميخوانيد

سيسيليا گراند: در مصاحبه ای که با نوال السعداوی مسقيم از ميدان تحرير داشتم وی در ارتباط با انتخابات مصر گفت:

ما ميخواهيم انتخابات عقب بيافتد. ارتش، اخوان المسلمين و آمريکا فشار می آورند تا انتخابات فردا برگزار شود. اما مردم ميگويند نه. نه به ارتش، نه به اخوان المسلمين، نه به آمريکا و اسرائيل. اين اعتراضات اخوان المسلمين را افشا کرد که نخواستند در آن شرکت کنند. زيرا آنها ميخواهند فردا انتخابات برگزار شود و در پارلمان اکثريت را کسب کنند. برای آنها سرنوشت کشور اهميتی ندارد، درست مثل ارتش و آمريکا.
اين انقلاب دوم است، درست مثل انقلاب اول در ژانويه و فوريه مردم ميگويند نه به ارتش ، نه به تنتاوی و آمريکا و نه به انتخابات در موقعيت کنونی. مردم خواستار اين هستند که يک شورای انقلابی متشکل از نمايندگان مردمی که به خيبانها آمدند تشکيل شود.

سيسيليا گراند: فکر ميکنيد انتخابات الان درست نيست؟ فکر نميکنيد که انتخابات به انتقال به دمکراسی منجر شود؟
نوال السعداوی: نميتوان انتخابات داشت زمانی که مردمی که در ميدان تحرير جمع شده اند آنرا نميخواهند. معنای دمکراسی چيست؟ دمکراسی يعنی مردمی که در اينجا جمع شدند. انتخاباتی که نتايجش پشت ميز توسط ارتش ، اخوان المسلمين و آمريکا تعيين شود دمکراسی نيست. نتيجه انتخابات بايد در اين ميدان و با انقلاب تعيين شود.

سيسيليا گراند: بهاری که گذشت به انقلاب بسيار اميدوار بوديد، الان چه احساسی داريد؟
نوال السعداوی: الان اميدوارترم، من اعتقادم را به مردم از دست نمی دهم. مردم بسيار عظمت دارند. و اکنون در ميدان هستند. چادرها را ببين، در اين هوای سرد در چادرها ميخوابند، عليرغم تيراندازی بسويشان و درد سرهای ديگر. خونهای زيادی ريخته شد، بسياری کشته شدند، جوانان زيادی بينايی خود را از دست دادند. اما ما از چيزی نمی ترسيم.

سيسيليا گراند: در انقلاب اول ارتش را بعنوان يک قهرمان نگاه ميکردند، نظرتان الان در مورد ارتش چيست؟
نوال السعداوی: ما هرگز طرف ارتش نبوديم، اشتباه بزرگی بود که اجازه داديم حسنی مبارک قدرت را به ارتش واگذار کند. ما نميخواهيم توسط ارتش اداره شويم. ما ميخواهيم يک شورای انقلابی تشکيل شود و اداره امور را بدست بگيرد. ما خواهان يک دولت سکولار و غير نظامی هستيم ، نه دولتی نظامی يا مذهبی.

سيسيليا گراند: هزاران تظاهر کننده دستگير شدند. نظرتان در اين مورد چيست؟
نوال السعداوی: آنها بايد آزاد ميشدند، چرا انقلابيون را دستگير کرده اند؟ چرا جوانان انقلابی را محاکمه ميکنند؟ چرا آنها را در دادگاههای نظامی محاکمه ميکنند، در حاليکه مبارک و اطرافيانش را در دادگاه معمولی محاکمه کردند؟ بسيار مضحک هست. انقلابيون اين را نميپذيرند. يکی از خواسته ها نيز آزادی تمام دستگيرشدگان می باشد. همچنين هيچ دادگان نظامی حق محاکمه غير نظاميان را ندارد. حسنی مبارک که يک نظامی بود و ذخيره مالی کشور را به غارت برد در دادگاه نظامی محاکمه نشد اما جوانانی را که در تظاهرات صلح آميز شرکت ميکنند در دادگاههای نظامی محاکمه ميکنند.

سيسيليا گراند: فکر ميکنيد که ارتش آمادگی کناره گيری از قدرت را دارد؟
نوال السعداوی: البته، بله، زيرا قدرت مردم بسيار سنگين تر از قدرت ارتش هست. البته آزادی بايد توسط خود مردم کسب شود. ما انتظار اين را نداريم که ارتش به ما آزادی بدهد. آزادی با قدرت مردم کسب می شود. انقلاب يعنی همين.

سيسيليا گراند: شما بعنوان يک نويسنده مشهور چه تاثيری ميتوانيد در جريان حوادث بگذاريد؟
نوال السعداوی: طرف مردم باشم و صدای شان را به گوش برسانم. فعالين سياسی و احزابی وجود دارند که مشغول چانه زنی با ارتش می باشند، درست مثل زمانی که با حسنی مبارک مذاکره ميکردند، در حاليکه اينجا در ميدان تحرير مردم کشته می شوند. نقش ما اين هست که صادق و بی پرده آنچه را که فکر ميکنيم و وجدان حکم ميکند بيان کنيم و برای ارزش ها، عدالت و آزادی بجنگيم و درباره خواسته های انقلابيون بنويسيم. نه اينکه با شرکت دريک انتخابات عجولانه جايی در پارلمان برای خودمان جستجو کنيم. يا در پی کسب اکثريت بوده و يا بخواهيم رئيس جمهور شويم. ما نبايد در شرايط کنونی به پست وزارت و يا موفقيت های شخصی و فردی فکر کنيم. ما بايد با مردم باشيم و همراه آنها بجنگيم و يا بميريم.



خواست آزادی وبلاگ نویسان و 12000 نفر زندانی مصری را فریاد کنیم

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

مایکل نبیل وبلاگ نویس مصری را آزاد کنید





این وبلاگ نویس زندانی از ماه مارس به علت انتقاد از ارتش مصر به زندان افتاده است.“مایکل نبیل” وبلاگ نویس مصری به دلیل انتقاداتی که در وبلاگ خود به ارتش مصر وارد کرده بود، در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد.



حقوق المرأة فى الدولة الأسلامية










 free maikel nabil

۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

رزمایش 50 هزار نفری بسیجیان در تهران و رابطه آن با انفجارات انبار موشکی اخیر و جریان انحرافی


زمانی که انبارموشکی سپاه پاسداران رژیم منفجر شد من نوشتم که :  "چنین انفجار مهیبی نشانه اقتدار پوشالی و ضربه پذیری رژیم است چراکه انفجارهای مهیب  انبار موشکی سپاه پاسداران هر چه که علت آن باشد ولی مسلما برای رژیم نتیجه اش باخت , باخت بود. علت آن , چه سهوی باشد و چه عمدی , نشان می دهد که رژیم پوشالی تر از آن چیزی است که تصور آن می رود. رژیم با برگذاری مانورهای گوناگون جنگی و صرف هزینه های سنگین مالی تلاش می کند که اقتدار خود را به نمایش بگذارد حال آنکه این حادثه نشان داد که رژیم توانائی حفظ انبار های موشکی خود را ندارد تا چه برسد که بخواهد از آنها استفاده کند. "

بنابراین علت برگذاری چنین مانوری در جهت نشان دادن اقتدار نظامی رژیم است چراکه بعد از انفجار انبار موشکی رژیم و کشته شدن ده ها سپاهی اینک رژیم تلاش می کند که چهره اقتدار بر باد رفته را ترمیم کند و برای مخالفین داخلی , خارجی و رقبای داخلی مانند جریان انحرافی خط و نشان بکشند چراکه رئیس ستاد کل نیروهای مسلح سرلشکر حسن فیروزآبادی در این همایش نظامی گفت: "بسیجی انحراف را تحمل نمی کند.

 وی در ادامه با تاکید بر اینکه انتظار از بسیجیان در شرایط امروزی این است که تقوای پرهیز و ستیز داشته باشند گفت: تقوای پرهیز ممانعت از انحراف از ولایت فقیه، نظام و خطوط اصلی تعیین شده از سوی رهبری است که بسیجی در هر کجا که چنین انحرافی بوجود آید در مقابلش می ایستد و انحراف را تحمل نمی کند.  سرلشکر فیروزآبادی افزود: در تقوای پرهیز، وقتی بسیجی در جامعه حضور دارد به مسیر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران که از سوی ولی فقیه ترسیم می شود به طور کامل و بدون انحراف ادامه می دهد و البته انحرافهای خیلی جزئی اهمیتی ندارد و با امر به معروف و نهی از منکر این موارد را اصلاح می کند؛ اما انحراف از اصل ولایت فقیه، نظام جمهوری اسلامی ایران و خطوط اصلی راهبردی را که از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی ترسیم شده است، تحمل نمی‌کند و جلوی انحرافات می‌ایستد.
سرلشکر فیروزآبادی افزود: استراتژی بت شکنی بسیج امروز کمر آمریکا و صهیونیست‌ها را شکسته است و هر کس به فکر تجاوز به کشور ما باشد باید قبل از آن خود را آماده دریافت سیلی های مستحکم و مشت‌های قدرتمند ارتش، سپاه، بسیج و ملت بزرگ ایران اسلامی بکند. 

سرلشکر فیروزآبادی با بیان اینکه رزمایش 50 هزار نفری بسیجیان استان تهران با شعار ائتلاف جهانی اسلامی و پشتیبانی از بیداری اسلامی و مستضعفان به پاخاسته در جنبش تسخیر وال استریت و مخالفان ابرسرمایه داری در غرب برگزار شده است، نشان می دهد بسیج نهادی همیشه هوشیار و بیدار است.


 " به گزارش خبرنگار مهر، علی ابوالحسنی دبیر رزمایش 50 هزار نفری فدائیان انقلاب جهانی اسلام که امروز صبح در مقابل لانه جاسوسی آمریکا برگزار شد، گفت: ما بسیجیان همواره برای دفاع از اسلام و ایران آماده بوده و کفن خود را پوشیده ایم و از هیچ تهدیدی هراس نداریم.
وی به رزمایش امروز اشاره کرد و گفت: ما با این همایش آمادگی خود را به دنیا نشان دادیم.

ابوالحسنی با اعلام اینکه حضور بسیجیان در این همایش فراتر از انتظار ما بود، تصریح کرد: دشمن بداند این جا عراق و افغانستان نیست و در صورت تعرض آن چیزی را که از آسمان مشاهده خواهد کرد فرش قرمز پیش پای او نخواهد بود بلکه جوی خون سربازانش خواهد دید.

وی با اعلام اینکه هر حرکت خطایی را با قدرت و صلابت پاسخ خواهیم داد، گفت: همایش امروز حرکتی در حمایت از بیداری اسلامی در منطقه و جهان به شمار می رود که ما بدین وسیله  برای پشتیبانی از آنها اعلام آمادگی کردیم. "


البته اینبار برای جریان فتنه خط و نشان نکشیدند چراکه فکر می کنند توانسته اند اعتراضات مردمی را مهار کنند حال آنکه فنر خشم مردم حسابی فشرده شده است و به موقع دودمان رژیم را بر باد خواهد داد.


البته معلوم نیست که چرا برای خط و نشان کشیدن برای جریان انحرافی و یک جنگ احتمالی مانور ضد شورش می دهند . احتمالا می خواهند با تفنگ پینت بال 

به سمت اجنه مربوط به جریان انحرافی یا به سمت ناوهای هواپیما بر شلیک کنند چراکه از انبار موشکی برای تخریب انبار مهماتشان استفاده می کنند.


نظام جلالی 25/11/2011