۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

مسئله جنسیت



با سرکوب انقلاب ۵۷ و حاکمیت جمهوری اسلامی، جنبش زنان ایران به گونه‌ای متفاوت از گذشته پا به عرصه‌ی معادلات سیاسی و اجتماعی ایران گذاشت. با وجود خطای سیاسی و نظری جنبش کمونیستی در اوایل انقلاب در مورد مسئله زن، به لحاظ تاریخی اما جنبش کمونیستی از پیشگامان مبارزه و طرح کردن حقوق اولیه زنان – اگر چه با درکی محدود –  در تاریخ معاصر ایران بوده است.
در پی بحران سیاسی عمیقی که از سال ۸۸ بنیان‌های حاکمیت سیاسی سرمایه‌داری ایران را به لرزه درآورد، ما شاهد حضور چشم‌گیر و انبوه زنانی بودیم که صحنه سیاسی ایران را تحت تأثیر قرار داد. این حضور و رزمندگی نه با سرکوب‌ها، شستشوی مغزی و ترویج عقب‌ماندگی توسط رژیم هم‌خوانی داشت، نه با ترفندهای رفرمیست‌های رنگارنگ درون جنبش زنان برای مهار و به بی‌راهه بردن آن. اما روشن است که افق رهایی‌طلبانه و برابری‌خواهِ سوسیالیستی نیز جای ویژه‌ای در آن حضور و رزمندگی اعتراضی نداشت. این کمبود می‌بایستی گرایش سوسیالیستی درون جنبش زنان را به چاره‌اندیشی وادارد. در مقطع سیاسی کنونی به علت تهاجم ایدئولوژیک راست و برای برهم زدن توازن قوای موجود به نفع گرایش سوسیالیستی در جنبش زنان، شفاف ساختن سیاست‌ها و چارچوب نظری مارکسیست‌های ایرانی در قبال مسئله جنسیت ضرورتی عاجل دارد. تلاش این نوشته مقدمه‌چینی برای پاسخ‌گویی، در حد توان، به این ضرورت است.

طرح مسئله و ضرورت گسست
از آنجا که درک غالب بر مارکسیست‌های ایرانی در مورد مسئله جنسیت درکی اکونومیستی و غیر جنسیتی می‌باشد، لازم است تا با شناخت کاستی‌ها و مشکلاتی که این درک با خود به همراه می‌آورد در پی گسست از آن بکوشیم.
درک اکونومیستی- در تقابل با گرایش راست و رفرمیستی درون جنبش زنان که تنها بر برابری حقوقی زن و مرد تأکید می‌کند، گرایش اکونومیستی درون جنبش چپ خواهان برابری اقتصادی زن و مرد بوده، و حل نابرابری زن و مرد را تنها به برقراری سوسیالیسم حواله می‌کند. بعبارت دیگر برای دریافت اکونومیستی، برقراری سوسیالیسم به معنای نابودی مردسالاری نیز می‌باشد. با وجودی که این دریافت نسبت به درخواست برابری حقوقی کامل‌تر است اما هنوز به ریشه‌ی رابطه‌ی سلطه‌ی مردسالارانه دست نمی‌برد. در ارزیابی اکونومیستی، ستم جنسیتی به عنوان یک رابطهی سلطهی اجتماعی فهمیده نمی‌شود و از این رو نیازی ویژه به نقد اجتماعی-نظری این رابطه دیده نمیشود.
درک غیر جنسیتی- با وجودی که مارکسیست‌ها در جدال نظری با بووژوازی بر جایگاه طبقاتی و تاریخی انسان‌ها، و در نتیجه فهم و آگاهی متفاوتی که از این جایگاه حاصل می‌گردد، تأکید می‌کنند، اما غالباً در مورد مسئله جنسیت این نکته را نادیده می‌گیرند که تعلق جنسی انسان‌ها نیز در شکل‌گیری هویت آنها دخیل است. اگر این مورد را نادیده بگیریم هم چون پوزیتویست‌ها به مسائل اجتماعی نگریسته‌ایم. آنها در جامعه‌شناسی خود به همین روش به طبقات می‌نگرند و جایگاه انسان‌ها در رابطه‌ی اجتماعی سرمایه‌، شکل آگاهی‌ و روش‌های متفاوت کسب آگاهی، برایشان خنثی، بی‌طرف و فاقد ارجحیت می‌باشد. در صورتی‌که جایگاه متفاوت انسان‌ها در اجتماع، در تولید و در بازتولید، منجر به آگاهی‌های متفاوتی برای هر جنس و طبقه می‌شود. جایگاه  زن در اجتماع شکل‌ها و روش‌های متفاوتی از کسب آگاهی را با خود به همراه می‌آورد.
استقلال جنبش زنان- از مشخصات دیگر درک غالب بر مارکسیست‌های ایرانی این است که بخاطر همبستگی درونی طبقه کارگر و در مواردی با عمده و غیر عمده کردن مبارزه‌ی سیاسی – اجتماعی، استقلال جنبش زنان را به رسمیت نمی‌شناسد و تنها تا آنجا که زنان هم چون یک توده و سیاهی لشگر به طبقه کارگر به‌پیوندند، آنها را تأیید می‌کند. البته لازم به یادآوری است که در این نگاه منظور از طبقه کارگر، حزب یا سازمانی است که قرار است نمایندگی طبقه را داشته باشد و پیوستن به آن باعث مشروعیت و مقبولیت هر جنبش یا فردی است. مشکل این درک یکی در این است که به سیاق احزاب استالینیست پس از جنگ دوم، در انتظار کسب هژمونی طبقه کارگر از طریق حزب مورد نظر خودش است و دوم اینکه مسئله هژمونی را به درکی مکانیکی از فرمان‌دهی و فرمان‌برداری تقلیل می‌دهد. این نگاه از طرف دیگر از روش «عمده و فرعی» کردن تضادهای اجتماعی برای تعبیر و تغییر مسائل اجتماعی استفاده می‌کند. قائل نشدن استقلال برای جنبش‏هایی که علیه یک رابطه‏ی سلطه‏ی مشخص مبارزه می‏کنند، به این می‌انجامد که همه جا جنبش‏های اجتماعی از جمله جنبش زنان به این فرا خوانده شوند تا بر ضد یک ستم مشترک جهت‏گیری کنند؛ و تلویحاً به خواست ادغام همه‏ی جنبش‏های اجتماعی در جنبش طبقه‏ی کارگر می‌انجامد. این نگاه بجای انسان‏هایی که ضمن مبارزه در عرصه‏های متفاوت، می‏توانند به یک همبستگی آگاهانه برای رهایی دست پیدا کنند، توده‏ای از انسان‏های یک شکل و هم‏گون را می‏طلبد که در زیر چتر حزبی فراگیر برای امری فراتر از مشکلات روزمره و زمینی خودشان گرد آمده‏اند، و با این خیال که رهبری طبقه‏ی کارگر را تأمین کرده‏اند در واقع به شکل‏گیری یک دیکتاتوری حزبی خدمت می‏کنند.
اما تأکید بر استقلال جنبش زنان هنوز دچار یک کمبود است و آن تعیین و تشخیص رابطه‌ی این جنبش با کل جنبش رهایی‌طلبانه و آزادیخواهانه، یعنی جنبش ضد سرمایه، است. بعبارتی جنبش زنان خود می‌بایستی جایگاه‌اش را در سیاست رهایی زن و در افق رهایی بشریت ترسیم کند. از این رو استقلال به معنای انزوا و زنانه-مردانه کردن مبارزه‌ی انقلابی علیه نظام جهانی سرمایه‌داری نیست.

 درک کنونی ما
مارکس در تزهایی در باره‌ی فویرباخ می‌گوید که او در نظر نمی‌گیرد «که ذات بشر امر انتزاعی در درون فرد بشری جدا از افراد دیگر نیست. این ذات، در واقعیت خویش، مجموعه‌ئی از روابط اجتماعی است».
لازم به یادآوری است که یک رابطه‌ی اجتماعی، رابطه‌ و ارتباط دو چیز که نسبت به هم بیرونی باشند، نیست. بلکه ضرورتی درونی و ساختاری دو سر این رابطه را بهم مربوط ساخته است. این طور نیست که اگر یک سر رابطه وجود نداشت، آن سر دیگر بتواند به حیات ادامه دهد.
از آنجا که حیات بشر در طول تاریخ علاوه بر شکاف طبقاتی، با شکاف بین جنس‌ها به جلو آمده است، یک رابطه‌ی ضروری اجتماعی بین زن و مرد شکل گرفته است که رابطه‌ای نابرابر بوده است. این ضرورت، حیات و بقای جامعه و تولید مثل بوده است که منجر به شکل‌گیری انواع متفاوتی از خانواده در طول تاریخ گشته است. شکل گیری این هیرارشی(سلسله‌مراتب) که مبتنی بر فرودست بودن زنان است، بنیان آن نظمی است که ستم بر زنان را بوجود آورده و تمام فضاهای جامعه را متأثر ساخته است: فرهنگ، زبان، ایدئولوژی، نظریات اجتماعی، اخلاق، حقوق و نهادهای متناسب با هر کدام از آنها. رهایی زنان بدون برهم خوردن این سلسله‌مراتب ممکن نیست. ما این سلسله‌مراتب و ستم ناشی از آن را یک رابطه‌ی سلطه اجتماعیِ معین می‌دانیم که از بین بردن آن نیازمند یک مبارزه اجتماعی ویژه با استراتژی معین سیاسی است. 
 در شکل‌گیری یک گفتمان نوین سوسیالیستی در جهان امروز می‌بایستی شکل‌ها و روش‌های متفاوتی از آگاهی را، که در جریان مبارزات اجتماعی بر ضد انواع  روابط‌ سلطه‌ به وجود می‌آیند، در مبارزه طبقاتی-اجتماعی ادغام کرد.گفتمان فمینیستی، گفتمان ضد تبعیض و گفتمان محیط زیست، از مهم‌ترین آنها هستند.
حرکت از این بنیان‌ها برای ارائه‌ی بدیل نوین سوسیالیستی ضرورتاً با گسست از درک‌های سنتی و از جمله درک اکونومیستی و غیر جنسیتی امکان‌پذیر است. تجربه زنان جوان ایران در زیست و مبارزه با رژیم ج.ا، فرصتی تاریخی با پتانسیل بالا را در منطقه در اختیار زنان مارکسیست‌ قرار داده است که پایدار نخواهد ماند. ما تازه در ابتدای راهی هستیم که با تحلیل وضعیت مشخص ایران و شناخت ترکیب موجود بین روابط سلطه‌ی گوناگون، می‌توانیم – عمدتاً به همت مبارزان زن – به تعیین یک استراتژی جنسیت برای جنبش مارکسیستی ایران خطر کنیم.

چپ کلن – گروه کاری –
اکتبر ۲۰۱۱

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

رابطه جنبش چپ با جنبش زنان در سی و سه سال گذشته / گزارش سخنرانی شهین نوایی در کلن

اکرم موسوی
September 30, 2011

یکشنبه 25 سپتامبر خانم شهین نوائی در کلن سخنرانی داشت.
خانم شهین نوائی یکی از فعالین جنبش زنان می باشد، که به دعوت «چپ های شهر کلن» به سخنرانی با عنوان «رابطه جنبش چپ با جنبش زنان در 33 سال گذشته» پرداخت.

خانم نوائی از تاریخ آگاهی جنسیتی در ایران و اروپا می گویند، و اینکه آگاهی جنسیتی در اروپا و امریکا از چه تاریخی آغاز شد.
او می گوید برای اولین بار پس از انقلاب اکتبر برابری زن و مرد در قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی سابق آورده شد. اما این آزادی وبرابری عمدتن بر روی کاغذ باقی ماند. و در سطوح مختلف جامعه تحقق پیدا نکرد.
او می گوید جنبش زنان در اروپا از سال 1968 میلادی به مسائل فرهنگی و مبارزه با مردسالاری پرداخت. و مسائل جدیدی را در رابطه با فرهنگ، زبان، و فلسفه مطرح نمود، زنان ایرانی و جنبش چپ ایرانی در آن دوره با این بحث ها آشنا نبودند.
او از زنان ایرانی که تابو شکنی کرده بودند یاد نمود. از قره العین می گوید که پشت پا می زند به سنت های رایج آن زمان، خانواده و شوهر و کودکان خود را رها می کند و به دنبال شیخ رشتی به عراق سفر می کند. وبعدها در سال 1850 میلادی  در دشت به دشت، یکی از شهرهای خراسان، حرکت تاریخی خود را که بر گرفتن  حجاب می باشد انجام داد. از بی بی خانم استرآبادی می گوید که در نوشته هایش به نقد جامعه ی مرد سالاری آن دوره می پردازد. ازهما ناطق می گوید که در سالهای  1340 شمسی به نوشتن کتاب آئین زن داری در دوران قاجار پرداخته است و مشکل زندگی زنان را در دوران قاجار بیان می کند. اشاره به تشکل های محدودی که در سال 1906 میلادی در ایران بوجود آمدند می کند و اینکه در سال 1910 ما می توانیم ردپای فعالیت زنان چپ را ببینیم. او متذکر می شود با اینکه رضا شاه با آخوندها در افتاد، اما به سرکوب زنان سوسیالیست و آزادی خواه نیز پرداخت.
با شروع جنگ جهانی دوم و رفتن رضا شاه و آمدن محمد رضا شاه یک فضای نسبتاً آزادی در آن دوره بوجود آمد در این دوران سازمان های زنان مستقل از حکومت شکل گرفت که شاه بعدن به سرکوب آنان پرداخت. شاه بعد از سرکوب تشکل های مستقل زنان، سازمان زنان را بوجود آورد. در این دوره زنان حقوق دان شروع به فعالیت در زمینه ی عوض کردن قوانین خانواده کردند، که پیشرو این زنان خانم مهرانگیز منوچهری بود. او اشاره ای به فعالیت زنان دیگردر آن دوره می کند مانند خانم فرمان فرمائیان که به تحقیق راجع به روسپی گری زنان پرداخته است.
او می گوید جنبش چپ ایران جنبش دانشجویی، جنبش زنان، به ادبیات نو و بحث های جدید اروپا در رابطه با مسائل زنان آشنا نبودند. محدودیت اطلاعات ما در آن دوران و بی اطلاعی ما از نقد زنانی مانند کولنتای به چپ آن دوره همچنین نگاه یک بعدی ما به مسائل زنان که فقط به مسائل زنان کارگر و دهقان می پرداختیم و نگاه همه جانبه به مشکلات زنان از تمام لایه ها و طبقات نداشتیم.
تشکل های زنان در آن دوران مستقل از سازمانهای مردانه نبود بلکه زائده ی سازمان های سیاسی آن دوران بودند. زنان فعالانه در آن سالهای دیکتاتوری دوش به دوش مردان در نبرد چریکی و در سازمان های سیاسی مبارزه کردند، اما هیچ رد پائی  از آنان در انقلاب نمی بینیم، چرا؟
در ابتدای انقلاب روز 6 مارس که زنان مذهبی نزد خمینی رفتند، او فتوای  حجاب را صادر کرد( زنان می توانند سر کار بروند ولی با حجاب). که این فتوا با عکس العمل شدید زنان مواجه شد. بلافاصله دانشجویان، دانش آموزان، زنان پرستار، زنان کارمند، شروع به اعتراض به فتوای خمینی نمودند. و به خیابان ها ریختند که به تظاهرات عظیمی تبدیل شد. متاسفانه هیچ کدام از سازمان های سیاسی چپ آن دوره از این حرکت وسیع زنان حمایت نکردند. چند روزی این تظاهرات ادامه داشت که حتا شعار مرگ بر خمینی نیز در آن دوره داده شد. زنان  به طرف ستاد فدائیان رفتند و خواهان سخنرانی اشرف دهقانی در این زمینه بودند که متاسفانه اشرف دهقانی در جمع تظاهرکنندگان حاضر نشد. آنها با تظاهرات به طرف تلویزیون رفتند و در آنجا هم به این زنان اجازه ی حرف زدن ندادند. در آنجا از طرف نیروهای انتظامی به آنها اخطار داده شد که پراکنده شوند. متاسفانه بعد از 5 روز این تظاهرات به پایان رسید و زنان ایران دچار یک شوک شدند. چپ های آن دوران مرتب به زنان سیاسی خود می گفتند به این تظاهرات نروید، زیرا این زنان همانند زنان قابلمه به دست شیلی می باشند که در سرنگونی سالوادر آلنده شرکت داشتند.
در همین روزها بود که جمعی از زنان پرستار، فعالین چپ، استادان، حقوق دانان... یک قطعنامه تنظیم کردند و خواسته های خودشان را در آن زمان مطرح نمودند. این اعتراضات انجام شده باعث شد که دولت موقت (بازرگان) آن زمان به راست و ریس کردن فتوای خمینی پرداخت و آن زمان در مورد حجاب عقب نشینی کرد. 
در آذر 1358 شمسی حدود 32 تشکل زنان کنفرانسی بر علیه پیش نویس قانون اساسی ترتیب دادند که متاسفانه سازمانهای سیاسی در آن دوران از این کنفرانس حمایتی نکردند. سازمان فدائیان هم زمان با برگزاری این کنفرانس  ترتیب یک راه پیمایی برای حمایت از گروگان گیری امریکائیان را دادند. و در حین اجرای برنامه ی کنفرانس برق سالن قطع شد و زنان مجبور شدند که با نور شمع برنامه خود را برگزار کنند. البته ناگفته نماند که بعضی از گروه های سیاسی چپ آن دوران برای کنفرانس پیام فرستادند. برخی از این تشکل های زنان بیشتر از یکسال دوام نیاورد.
قبل از قانونی شدن  حجاب توسط رژیم اسلامی تظاهرات وسیعی انجام گرفت، و روزنامه ی جمهوری اسلامی نوشت که تعدادی از زنان سیاهپوش ورقاص، در این تظاهرات علیه حجاب شرکت داشتند. که خانم شهرزاد هنرپیشه را به همین دلیل دستگیر کرده بودند. ولی با تمام این مقاومت ها  در فروردین 1361 شمسی قانون حجاب اجباری در ایران به تصویب رسید.
زنان چپ تشکل های سیاسی هم در این مبارزات ضد حجاب شرکت نکردند، و متاسفانه عدم آگاهی جنسیتی نسل اول جنبش زنان و عدم پشتیبانی سازمان های چپ از جنبش زنان به خصوص توجه نکردن به نیروی بالفعل زنان کارمند، و تأکید یک جانبه بر زنان کارگر و زنان دهقان، جنبش زنان را به بن بست رساند.
زنان چپ آن دوره هیچ چشم انداز و برنامه ای برای جنبش زنان نداشتند، اما همواره مبارزه کردند و هیچ کرنشی در مقابل رژیم اسلامی انجام ندادند. یکی از دست آوردهای با ارزش این دوره مبارزه در مورد حجاب بود. که مسئله ی حجاب چه در ایران و چه در خارج کشور هنوز هم ادامه دارد.
متاسفانه در خیزش 2009 میلادی در ایران ما می بینیم که زنان دوش به دوش مردان در این خیزش شرکت داشتند، ولی به بیان خواسته های خودشان نمی پردازند. ودوباره همان اشتباهات نسل گذشته را تکرار می کنند.
خانم نوائی سخنرانی را با این سئوال‌ها به پایان برد که چرا هم چنان بین جنبش چپ و جنبش زنان جدایی وجود دارد؟ و چرا بخشی از جنبش زنان در بحران سیاسی اخیر بدون چشم انداز و برنامه خاصی با حکومتیان سابق که امروز اپوزیسیون شده اند همراه شد؟
پس از سخنرانی گفتگوی آزاد و بحث در مورد موضوع نشست صورت گرفت. نظری بر این باور بود که بین جنبش زنان و جنبش چپ بی اعتمادی وجود دارد، چرا زنان باید یکبار دیگر به سازمانهای چپ اعتماد کنند؟ نظر دیگر این بود که با وجود گرایش های متفاوت درون جنبش زنان و هم چنین گرایش های متفاوت درون جنبش چپ، یکی از راهها برپایی بحث و گفتگوی آزاد است تا آنها بهتر یکدیگر را بشناسند. نظر دیگر این بود که چپ ها در ابتدای انقلاب فقط در مورد جنبش زنان نبود که اشتباه کردند. آنها در مواردی مثل ترکمن صحرا، ماهیگران انزلی و خلق مسلمان در تبریز و... هم اشتباه کردند برای اینکه نگاه شان به حکومت بود و نه به مردم. نظر دیگری می گفت دلایلی که برای آن اشتباهات وجود داشت هنوز هم وجود دارد. ما بهتر است در مورد آن دلایل صحبت کنیم.
جلسه با امید به برپایی بحث و گفتگوهای بیشتر در این موارد به پایان رسید.  
کلن 27.09.2011