با سرکوب انقلاب ۵۷ و حاکمیت جمهوری اسلامی، جنبش زنان ایران به گونهای متفاوت از گذشته پا به عرصهی معادلات سیاسی و اجتماعی ایران گذاشت. با وجود خطای سیاسی و نظری جنبش کمونیستی در اوایل انقلاب در مورد مسئله زن، به لحاظ تاریخی اما جنبش کمونیستی از پیشگامان مبارزه و طرح کردن حقوق اولیه زنان – اگر چه با درکی محدود – در تاریخ معاصر ایران بوده است.
در پی بحران سیاسی عمیقی که از سال ۸۸ بنیانهای حاکمیت سیاسی سرمایهداری ایران را به لرزه درآورد، ما شاهد حضور چشمگیر و انبوه زنانی بودیم که صحنه سیاسی ایران را تحت تأثیر قرار داد. این حضور و رزمندگی نه با سرکوبها، شستشوی مغزی و ترویج عقبماندگی توسط رژیم همخوانی داشت، نه با ترفندهای رفرمیستهای رنگارنگ درون جنبش زنان برای مهار و به بیراهه بردن آن. اما روشن است که افق رهاییطلبانه و برابریخواهِ سوسیالیستی نیز جای ویژهای در آن حضور و رزمندگی اعتراضی نداشت. این کمبود میبایستی گرایش سوسیالیستی درون جنبش زنان را به چارهاندیشی وادارد. در مقطع سیاسی کنونی به علت تهاجم ایدئولوژیک راست و برای برهم زدن توازن قوای موجود به نفع گرایش سوسیالیستی در جنبش زنان، شفاف ساختن سیاستها و چارچوب نظری مارکسیستهای ایرانی در قبال مسئله جنسیت ضرورتی عاجل دارد. تلاش این نوشته مقدمهچینی برای پاسخگویی، در حد توان، به این ضرورت است.
طرح مسئله و ضرورت گسست
از آنجا که درک غالب بر مارکسیستهای ایرانی در مورد مسئله جنسیت درکی اکونومیستی و غیر جنسیتی میباشد، لازم است تا با شناخت کاستیها و مشکلاتی که این درک با خود به همراه میآورد در پی گسست از آن بکوشیم.
درک اکونومیستی- در تقابل با گرایش راست و رفرمیستی درون جنبش زنان که تنها بر برابری حقوقی زن و مرد تأکید میکند، گرایش اکونومیستی درون جنبش چپ خواهان برابری اقتصادی زن و مرد بوده، و حل نابرابری زن و مرد را تنها به برقراری سوسیالیسم حواله میکند. بعبارت دیگر برای دریافت اکونومیستی، برقراری سوسیالیسم به معنای نابودی مردسالاری نیز میباشد. با وجودی که این دریافت نسبت به درخواست برابری حقوقی کاملتر است اما هنوز به ریشهی رابطهی سلطهی مردسالارانه دست نمیبرد. در ارزیابی اکونومیستی، ستم جنسیتی به عنوان یک رابطهی سلطهی اجتماعی فهمیده نمیشود و از این رو نیازی ویژه به نقد اجتماعی-نظری این رابطه دیده نمیشود.
درک غیر جنسیتی- با وجودی که مارکسیستها در جدال نظری با بووژوازی بر جایگاه طبقاتی و تاریخی انسانها، و در نتیجه فهم و آگاهی متفاوتی که از این جایگاه حاصل میگردد، تأکید میکنند، اما غالباً در مورد مسئله جنسیت این نکته را نادیده میگیرند که تعلق جنسی انسانها نیز در شکلگیری هویت آنها دخیل است. اگر این مورد را نادیده بگیریم هم چون پوزیتویستها به مسائل اجتماعی نگریستهایم. آنها در جامعهشناسی خود به همین روش به طبقات مینگرند و جایگاه انسانها در رابطهی اجتماعی سرمایه، شکل آگاهی و روشهای متفاوت کسب آگاهی، برایشان خنثی، بیطرف و فاقد ارجحیت میباشد. در صورتیکه جایگاه متفاوت انسانها در اجتماع، در تولید و در بازتولید، منجر به آگاهیهای متفاوتی برای هر جنس و طبقه میشود. جایگاه زن در اجتماع شکلها و روشهای متفاوتی از کسب آگاهی را با خود به همراه میآورد.
استقلال جنبش زنان- از مشخصات دیگر درک غالب بر مارکسیستهای ایرانی این است که بخاطر همبستگی درونی طبقه کارگر و در مواردی با عمده و غیر عمده کردن مبارزهی سیاسی – اجتماعی، استقلال جنبش زنان را به رسمیت نمیشناسد و تنها تا آنجا که زنان هم چون یک توده و سیاهی لشگر به طبقه کارگر بهپیوندند، آنها را تأیید میکند. البته لازم به یادآوری است که در این نگاه منظور از طبقه کارگر، حزب یا سازمانی است که قرار است نمایندگی طبقه را داشته باشد و پیوستن به آن باعث مشروعیت و مقبولیت هر جنبش یا فردی است. مشکل این درک یکی در این است که به سیاق احزاب استالینیست پس از جنگ دوم، در انتظار کسب هژمونی طبقه کارگر از طریق حزب مورد نظر خودش است و دوم اینکه مسئله هژمونی را به درکی مکانیکی از فرماندهی و فرمانبرداری تقلیل میدهد. این نگاه از طرف دیگر از روش «عمده و فرعی» کردن تضادهای اجتماعی برای تعبیر و تغییر مسائل اجتماعی استفاده میکند. قائل نشدن استقلال برای جنبشهایی که علیه یک رابطهی سلطهی مشخص مبارزه میکنند، به این میانجامد که همه جا جنبشهای اجتماعی از جمله جنبش زنان به این فرا خوانده شوند تا بر ضد یک ستم مشترک جهتگیری کنند؛ و تلویحاً به خواست ادغام همهی جنبشهای اجتماعی در جنبش طبقهی کارگر میانجامد. این نگاه بجای انسانهایی که ضمن مبارزه در عرصههای متفاوت، میتوانند به یک همبستگی آگاهانه برای رهایی دست پیدا کنند، تودهای از انسانهای یک شکل و همگون را میطلبد که در زیر چتر حزبی فراگیر برای امری فراتر از مشکلات روزمره و زمینی خودشان گرد آمدهاند، و با این خیال که رهبری طبقهی کارگر را تأمین کردهاند در واقع به شکلگیری یک دیکتاتوری حزبی خدمت میکنند.
اما تأکید بر استقلال جنبش زنان هنوز دچار یک کمبود است و آن تعیین و تشخیص رابطهی این جنبش با کل جنبش رهاییطلبانه و آزادیخواهانه، یعنی جنبش ضد سرمایه، است. بعبارتی جنبش زنان خود میبایستی جایگاهاش را در سیاست رهایی زن و در افق رهایی بشریت ترسیم کند. از این رو استقلال به معنای انزوا و زنانه-مردانه کردن مبارزهی انقلابی علیه نظام جهانی سرمایهداری نیست.
درک کنونی ما
مارکس در تزهایی در بارهی فویرباخ میگوید که او در نظر نمیگیرد «که ذات بشر امر انتزاعی در درون فرد بشری جدا از افراد دیگر نیست. این ذات، در واقعیت خویش، مجموعهئی از روابط اجتماعی است».
لازم به یادآوری است که یک رابطهی اجتماعی، رابطه و ارتباط دو چیز که نسبت به هم بیرونی باشند، نیست. بلکه ضرورتی درونی و ساختاری دو سر این رابطه را بهم مربوط ساخته است. این طور نیست که اگر یک سر رابطه وجود نداشت، آن سر دیگر بتواند به حیات ادامه دهد.
از آنجا که حیات بشر در طول تاریخ علاوه بر شکاف طبقاتی، با شکاف بین جنسها به جلو آمده است، یک رابطهی ضروری اجتماعی بین زن و مرد شکل گرفته است که رابطهای نابرابر بوده است. این ضرورت، حیات و بقای جامعه و تولید مثل بوده است که منجر به شکلگیری انواع متفاوتی از خانواده در طول تاریخ گشته است. شکل گیری این هیرارشی(سلسلهمراتب) که مبتنی بر فرودست بودن زنان است، بنیان آن نظمی است که ستم بر زنان را بوجود آورده و تمام فضاهای جامعه را متأثر ساخته است: فرهنگ، زبان، ایدئولوژی، نظریات اجتماعی، اخلاق، حقوق و نهادهای متناسب با هر کدام از آنها. رهایی زنان بدون برهم خوردن این سلسلهمراتب ممکن نیست. ما این سلسلهمراتب و ستم ناشی از آن را یک رابطهی سلطه اجتماعیِ معین میدانیم که از بین بردن آن نیازمند یک مبارزه اجتماعی ویژه با استراتژی معین سیاسی است.
در شکلگیری یک گفتمان نوین سوسیالیستی در جهان امروز میبایستی شکلها و روشهای متفاوتی از آگاهی را، که در جریان مبارزات اجتماعی بر ضد انواع روابط سلطه به وجود میآیند، در مبارزه طبقاتی-اجتماعی ادغام کرد.گفتمان فمینیستی، گفتمان ضد تبعیض و گفتمان محیط زیست، از مهمترین آنها هستند.
حرکت از این بنیانها برای ارائهی بدیل نوین سوسیالیستی ضرورتاً با گسست از درکهای سنتی و از جمله درک اکونومیستی و غیر جنسیتی امکانپذیر است. تجربه زنان جوان ایران در زیست و مبارزه با رژیم ج.ا، فرصتی تاریخی با پتانسیل بالا را در منطقه در اختیار زنان مارکسیست قرار داده است که پایدار نخواهد ماند. ما تازه در ابتدای راهی هستیم که با تحلیل وضعیت مشخص ایران و شناخت ترکیب موجود بین روابط سلطهی گوناگون، میتوانیم – عمدتاً به همت مبارزان زن – به تعیین یک استراتژی جنسیت برای جنبش مارکسیستی ایران خطر کنیم.
چپ کلن – گروه کاری –
اکتبر ۲۰۱۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر