۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

فشار ضرورت یا تصمیم آگاهانه؟


                                     

...جهان مدت‌هاست رویای چیزی را در سر دارد که رسیدن به آن در گرو کسب آگاهانه آن است.(مارکس)
مقدمه
اگر از واقعیت حرکت کنیم، نشست احزاب، سازمانها و نهادهای چپ و کمونیست در کلن، بیشتر ناشی از ناتوانی در پاسخ‌گویی به نیازهای مبارزه طبقاتی از یک سو و از سوی دیگر پاسخ ندادن به نیازهای تئوری انقلابی وپراتیک پایههای خودبوده است. انشعابهای سازمانها واحزاب نتیجۀ این ناتوانی است. حاشیه‌ای بودن چپ در بحران سیاسی سال ۸۸، نقشه‌ها و بدیل‌سازی‌هایی که از بالا توسط گرایشات راست، امپریالیستی و رفرمیستی در حال انجام است، به علاوه‌ی نیاز به عمل‌گرایی اعضا و هواداران احزاب، سازمان‌ها، محافل و انجمن‌ها، آن نیروی فشاری بوده است که منجر به این گردهمایی شده است. آنجا که در موازنه‌ی ضرورت و آگاهی، کفه‌ی ضرورت سنگین‌تر باشد عواقب منفی معینی را شاهد خواهیم بود: نداشتن نقشه‌ی معین، شتابزدگی، اجبار به ظاهر شدن‌های پیاپی در فضای سیاسی و... با این وجود نباید از نکات مورد تأمل این حرکت غافل شد؛ نبودن سودای اتحاد و وحدت سراسری در مخیله‌ی اغلب شرکت‌کنندگان، به علاوه تأکید بر نشست رو در رو برای گفتگو از یک طرف و به رسمیت شناختن سایر فعالان جنبش کمونیستی از طرف دیگر، جزو نکاتی هستند که می‌بایستی به آنها توجه شود. به این نکات از منظر نهادها، منفردین چپ و محافل فعال در محل زیست است که توجه می‌کنیم. آیا احزاب و سازمانها قادر خواهند بود به وعده‌های داده شده برای به رسمیت شناختن سایر فعالان جنبش کمونیستی و دیالوگ انتقادی با یکدیگر عمل کنند؟ این پرسشی است که در آینده معلوم خواهد شد.
آموختن از تجربه
رجوع به تجربه آنقدر تکرار شده است که دیگر تلنگری به کسی نمی‌زند. معمولا بعد از نقل یک سری جملات سخنورانه در انتها گوینده به این نتیجه می‌رسد که تجربه صحت اعمال و افکار او را ثابت کرده است. اما در واقع اگر تجربه‌ای به خرد جمعی ما تبدیل شده باشد، تبلور آن در اعمال جمعی ما بروز خواهد کرد. پس آنچه امروز در اقدام‌های جمعی انجام می‌دهیم معیار آن است که چقدر از تجربه آموخته‌ایم. ما در طول گفتگوهای آینده به تدریج آنچه را که به عنوان تجربه می‌توان مکتوب کرد، با دیگران در میان خواهیم گذاشت.

اتحاد عمل
نشست کلن نهادینه کردن اتحاد عمل را جزو اهداف اولیه خود قرار داده است. بنابر فهم رایجی که در میان مبارزان چپ و ضد سرمایه‌داری وجود دارد، ما می‌توانیم بر مبنای حداقل‌های مشترکی که با هم داریم، به اقدام مشترک مبادرت ورزیم. اما معمولا این فرمول ساده آنقدر دچار فراز و نشیب و دست‌اندازهای عجیب و غریب می‌شود که ناظر بیرونی را انگشت به دهان وا می‌دارد. ما سعی می‌کنیم مشکل را کمی ریزتر نگاه کنیم.
برای یک پراکسیس انقلابی موفق به سه عنصر اصلی نیاز است که درهم تنیده هستند: عمل / رابطه / زبان مشترک. برای تغییر توازن قوا در یک میدان مشخص از مبارزه طبقاتی، عمل‌های معینی ضروری هستند. اما فاعلان این اقدام جمعی نیازمند برقراری یک رابطه‌ی معین در بین خود هستند، این رابطه‌ی معین همان سبک کار و فرم تشکیلاتی است، در وجه سوم، این فاعلان جمعی تنها به واسطه‌ی یک زبان، اندیشه و روشِ مشترک است که می‌توانند نقشه‌های خود را به واقعیت تبدیل کنند. پس ما در عرصه‌های متفاوت مبارزه طبقاتی با عمل ناب و خالص روبرو نیستیم. یعنی نمی‌توانیم از جمع مکانیکی احزاب، سازمانها و افراد یا به اصطلاح حداقل‌های مشترک به یک پراکسیس انقلابی پایدار برسیم. چه این اقدام جمعی، نوشتن یک متن مشترک باشد یا برگزاری یک آکسیون مشترک یا اقدام‌های پیچیده دیگر.
حال آنچه که ما به عنوان تجربه از گذشته آموخته‌ایم این است که عنصر رابطه در ترکیب ذکرشده در بالا تا به حال هیرارشیک(سلسله‌مراتبی) بوده است. چه در تشکیلات‌ها، چه در اتحادها یا در اقدام‌های کوچک‌تر و موقتی. این شکل از رابطه بین فعالان سیاسی و اجتماعی که به ویژه برای سوسیالیسم مبارزه می‌کنند، امروز دیگر کارساز نیست. توضیح بیشتر را ما می‌گذاریم برای زمانی که ظرف مناسبی برای گفتگو شکل گرفت. تجربه‌ی دیگر ما این است که اگر زبان مشترک مبارزان ضد سرمایه‌داری و خواهان سوسیالیسم را مارکسیسم بدانیم، ما نمی‌توانیم به یک مارکسیسم ناب رجوع کنیم. برای دست یابی به یک زبان مشترک باید به مبارزه نظری در عرصه جنبش کمونیستی پرداخت. آنچه که در واقعیت وجود دارد تعبیرها و تفسیرهای متفاوت از مارکس است. این نکته‌ای است که ظاهرا نباید احتیاج به اثبات داشته باشد، اما در هر صورت در آن ظرف عهد شده برای گفتگوی انتقادی، به آن نیز در حد توان خود خواهیم پرداخت.

درک کنونی ما از چشم‌انداز آینده
در فضای سیاسی موجود در ایران، چپ به دلیل نداشتن پایه طبقاتی و نفوذ درمیان توده‌ها عنصری حاشیه‌ای است. صف‌بندی‌ها و شکاف‌های سیاسی-نظری تا درون احزاب نفوذ کرده و آنها را از درون فلج کرده است. اقدام جمعی نه تنها بین سازمان‌ها بلکه درون یک سازمان یا حزب معین نیز به سختی امکان پذیر است. نیاز انقلاب اجتماعی ایران، تولد و شکل‌گیری یک جنبش نوین کمونیستی در مبارزۀ طبقاتی و فضای سیاسی امروز است. جنبشی که نه یک‌پارچه و واحد بلکه چند صدایی و چند قطبی خواهد بود. واقعیت وجودی و کنونی جنبش چپ ایران شامل احزاب، سازمانها، محافل، انجمن‌ها، منفردین و به ویژه نسل جوان مارکسیست ایران است. اگر نشست کلن سرآغازی برای شکل‌گیری چند جریان منسجم و شفاف به لحاظ سیاسی، تشکیلاتی و نظری باشد، می‌توان گفت نیازهای زمانه را درک کرده است؛ در غیر این صورت روند "طبیعی" تکه‌پاره شدن جنبش کمونیستی ادامه پیدا خواهد کرد. در هر صورت به نظر ما فعالین منفرد، محافل و کانون‌ها می‌بایست به ایجاد تشکل‌های توده‌ای چپ در محیط زیست خودشان که هم در شکل و هم در محتوا بطور شفاف از سوسیالیسم و سرنگونی انقلابی رژیم دفاع می‌کنند، اقدام کنند.
اشاره به تفاوت‌ها و جستجوی مکانیسم‌هایی برای گفتگو، نقطه عزیمتی است که از نگاه ما باید جدی گرفته شود تا با مشارکت فعال همه شرکت کنندگان درون و بیرون نشست، بتواند به شکل‌گیری جنبش نوینی از مارکسیست‌های ایرانی در فضای سیاسی امروز یاری رساند. مسائل نظری مهمی(که ما بعدا در این مورد در نوشته‌های آینده پیشنهادات خودمان را ارائه خواهیم داد) در دستور روز مبارزه طبقاتی قرار دارد؛ این مسائل می‌بایست در این گفتگوی جمعی مطرح شوند. از قبیل چگونگی شکل‌گیری بدیل سوسیالیستی، درک امروز ما از قدرت سیاسی و حزب و... از نگاه ما این‌ها ضرورت‌هایی است که اقدام در جهت آن برای تغییر توازن قوای سیاسی در ایران به نفع طبقه کارگر و فرودستان جامعه درنگ‌ناپذیر است.
جمعی از چپ‌های کلن- گروه کاری             آگوست ۲۰۱۲

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر